آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri

ساخت وبلاگ
دیشب در حلقه عارفانه‌مان قصه زیبایی گیسوانت گل انداخته بود و تا پاسی از شب از زنجیر موهایت سخن می‌گفتیم( حلقه، سلسله و شب با گیسو ایهام دارند- دیشب فرازمانی: سخنان ازلی- سخن همیشگی مثل دوش دیدم که ملائک...)۲-دل عاشقم که تیر مژگانت غرق در خون بود باز اشتیاق ابروی کمانی‌ات را داشت.۳- خدا بخشایش آورد بر باد صبا که از کوی تو خبری می‌آورد(برای تسکین دل عاشقان)وگرنه کسی را که از کوی تو بیاید ندیدیم(ذات غیر قابل دیدار حق- نبود عارف حقیقی)۴- عالم هنوز طعم عشق را نچشیده بود( آدمی آفریده نشده بود) کرشمه چشمان جادویی‌ات فتنه‌ای در جهان انداخت.۵- من که اکنون آواره عشق شدم، روزی آسوده بودم( آدمی در پیشگاه خدا)، اما عشق خم گیسوان سیاهت، راهزنم شد.۶- بند قبایت را بگشا( برای بیشتر ماندن یا آسانی بوس و کنار) تا دلم گشایش یابد، که رهایی‌ام از غم از جانب توست( پهلو: جانب)۷- به وفاداری‌ات سوگند می‌دهم که بر مزارم گذر کنی، آنگاه که از جهان هم بروم در آرزوی دیدار توام.( آنچه در حاق نفس حک شود مانند عشق و ایمان همیشگی است)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در جمعه ۱۴۰۳/۰۲/۲۱ ساعت ۸:۲۲ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  |  آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:26

عاشق پاک باش همچو خلیلتا شوی چون کلیم محرم راززین خرابات برفشان دامنتا شوی بر لباس فخر طرازهمه دزدان گنج دین توانداین سلف خوارگان لحیه‌طرازهمه را رو به سوی کعبه ولیکدل سوی دلبران چین و طرازهمه بر نقد وقت* درویشانهم‌چو الماس کرده دندان بازهمه از بهر طمع و افزونیدر شکار اوفتاده همچو گرازهمه از کین و حرص و شهوت و خشمدر بن چاه ژرف سیصد بازای خردمند نارسیده بدانگرگ درنده کی بود خراز؟!(قصیده 88)گر تو به صلاح خویش کم نازی به!با حالت نقد وقت* در سازی به!در صومعه سر ز زهد نفرازی به!بتخانه اگر ز بت بپردازی به!(رباعی 359)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۲۲ ساعت ۱۱:۴۲ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:26

قوله تعالی "هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ" به زبان اهل اشارت سیر در برّ، راه بردن است در مشارع شرع از روی استدلال به واسطه رسالت و سیر بحر، غلبات حق است که در وقت وجد، عنان مرکب بنده بی‌واسطه در منازل حقیقت به مشاهد قدس کشد، تا چنان که در دریا سیر یک ماه به یک روز کنند. این جوانمرد در این میدان به یک جذبه الهی، مسافت همه عمر باز برد. این است که گفتند: "جذبة من الحق توازی عمل الثقلین" سیر برّ، سیر عابدان است و زاهدان در بادیه مجاهدت، بر مرکب ریاضت به دلالت شریعت، مقصد ایشان بهشت رضوان و نعمت جاودان. سیر بحر، سیر عارفان است و صدّیقان در کشتی رعایت، می‌رواند آن را باد عنایت در بحر مشاهدت، مقصد ایشان کعبه وصلت و راز ولی نعمت. و گفته‌اند برّ و بحر اشارت‌اند به قبض و بسط عارفان، گهی در قبض میان دهشت و حیرت می‌زارند، گهی در بسط میان شهود و وجود می‌نازند.ماییم عیاران و عیاران ماییمبر دیده مشتری قدم می‌ساییم‌قد تحیّرت فیک خذ بیدییا دلیلا لمن تحیّر فیکاآری سرگشته‌ات شدم دستم را بگیر!آری سرگشته‌ات را تو راهنمایی!این است که گفت جلّ جلاله: "جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ" آن شوریده روزگار و سرور طریقت، شبلی در روش خویش از هر دو جانب خبر داده و بر هر دو مقام گذشته، در مقام بسط به وقت شادی و ناز همی گفت: "این السماوات و الارضون حتی احملها علی شعرة جفن عینی". و در مقام قبض به وقت زاری و خواری همی گفت: "ذلی عطل ذلّ الیهود". و شاهد شرع مقدّس بر این قصه آنست که مصطفی ص گهی می‌گفت: «انا سیّد ولد آدم و لا فخر» و گهی میگفت‌ «لا تفضّلونی علی یونس بن متی».(یونس/22)«مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ» آدمی هم قوالب است، هم ودایع، اجساد قوا آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:26

شیخ الاسلام گفت: که شبی خواست، کی ما را کسی باید که چیزی برخواند. لختی جستند و نیافتند و شیخ بوبکر حریص بود بر سماع چون مشایخ، طلب می‌کرد، از بس که وی بگفت کی کسی باید ما را کی چیزی بخواند، یکی گفت: ای شیخ! کسی نمی‌یابم مگر در این برزن برنایی است مطرب، ار باید تا وی را بخوانیم. آن کس به طبیب گفته بود، شیخ گفت باید روید و بخوانید. رفتند وی را آوردند. وی چیزی خورده بود، نه به جای خود، بنشاندند و وی برخواند:القوم اخوان صدق بینهم نسب/من المودة لم یعدل به سببکاری بخاست از نیکویی و خوشی قوم، وقت همه خوش* گشت و شیخ در شورید، چون فارغ شدند از سماع، آن مطرب را زور آورد و قذف افتاد بر سجادهٔ پیر. پیر گفت: هیچ چیز می‌گویید. همچنان سجاده در پیچید تا بجای خود آید و بپراگندند و جای دیگر بخفتند چون وقت روز بود مطرب با هوش آمد و به جای خود آمد و بنگریست، خود را در سجاده دید پیچیده و در صفهٔ قندیل آویخته، متحیر بماند، کی من کجایم و این جا چون افتادم؟ یکی فراز آمد، و وی را بگفت از حال وی که چه بود و چون رفت؟ وی آن بیرایهٔ خود بشکست و توبه کرد و جامه بدرید مرقع پوشید و از جمله اصحابنا شد. و چون پیر از دنیا برفت پیر خانقاه وی را بنشاندند از روزگار نیکو و معاملت نیکو که ورزیده بود. شیخ الاسلام گفت: که نام وی محمد طبرانی بود و من پسر وی را دیده‌ام که بهری آمد به خانقاه شیخ عمو، جوانی بود سخت ظریف. آن محمد طبرانی پیر شده بود. مشایخ به وی می‌آمدند، که ما را این بیت بخوان و آن قصه باز گوی. و آن را بر می‌خواندی. شیخ عمو فرا احمد کوفانی می‌گفت: بخت نیک! آن بیت‌ها تمام یاد نداشتی؟ گفت نه! که خود چیزی بر دانست خواند. کوفانی گفت: این نیم بیت یاد ندارم. شیخ الاسلام گفت: که پس از آن این بیت‌ها کسی به من آ آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:48

زبان ادبی مشترک جهان اسلام در عناوین پیشوایان همه مذاهب ابوبکر* : ص 108-253-254-255-257-259-260-266-280-267-268-521-609 ابوحنیفه : 291-292-294-297-298-299-300 جعفر صادق: باب 6 بخش22 حسن: 282 حسین: 160-285-286-287-290-291-522 علی89-137-142-160-162-199-221-229-248-251-253-258-259-268-273-274-275-277-279-280-281-282-283-286-287-289-290-303-306-320-338-354-360-370-376-382-420-5069-540-546-579-592-622-643-644-676-687-690 عمر آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:48

شیخ الاسلام گفت که سهل علی یار او آید کی در سرای عبدالله مبارک شد گفت: این کنیزکان مطرب چرا بر بام کرده آراسته، چرا فرو نخوانی؟ ابن المبارک گفت: چنین کنم. چون بیرون شد، گفت که وی را بکوشید و دریاوید که وی اکنون برود از دنیا کی آنکه او دید بر بام من حوران بوده‌اند. پذیره وی فرستادند از بهشت، کی بر بام من هیچ کنیزک نبود و وی دروغ نگوید، بکوشید زود! چون بیرون رفت از سرای، در حال جان بداد! ...(بخش ۶۹- امالی شیخ هرات)محمد بن حامد الترمذی از مشایخ خراسان است احمد خضرویه دیده و جز از او و پسر وی بونصر از یگانه فتیان خراسان بود. محمد حامد گفته کی سرمال و مایه تو دل تو آیذ چون دل خود مشغول کنی به هواجس ظنون و ضایع کنی اوقات خود به چیزهایی که از آن که تو را به سر است چگونه سود کنی بر زیان شدن مایه سرمال(بخش ۱۱۷)شیخ الاسلام گفت که شبلی گفت که این سرک وقت* خود که داری به ناز دار که تا جاویدان بر آن صحبت می‌باید کرد آنجا سر وقت* ندهند آن از اینجا باید برد "ارجعوا وراءکم" با منافقان خواهند گفت.شیخ الاسلام گفت: کی شیخ بوسعد مالینی حافظ صوفی آورده این حکایت از شبلی، که وی گفته: که این سروقت* که دارید به ناز دارید، فردا همین خواهی داشت و تا جاوید صحبت با وی به این می‌باید کرد.شیخ الاسلام گفت و وصیت کرد که این حکایت بنویسید و یاد دارید کی شبلی را هیچ چیز نیارند شما را از او به، از این حکایت، گفت: فردا وقت* نو نیارند، که این وقت که ایدر داری به برآرند هم و شبلی گفت: "المحب اذا اسکت هلک والعارف اذانطق غرق، و لیس للغریق سوی نفس" [ آنگاه که عاشق سکوت کند هلاک می‌شود و آنگاه که عارف سخن گوید غرق می‌شود و برای آنکه در حال غرق شدن است، جز نفسی ارزشمند نیست]. کسی فرا شبلی گفت: کی مرا دعا کن، این بیت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:27

زندگی دریافت موج‌های شوق است!

چه از خود یا دیگران، چه از آدمی یا آفریده دیگر، چه مشاهده یا احساس!

+ نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۳ ساعت ۱۲:۵۰ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  | 

آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:27

بدان‌وقت که ابراهیم هجرت کرد از دست نمرود، لوط؛ برادرزاده او نیز با او برفت تا به موتفکات رسیدند، هفت شهر بود و مهمتربن آن سدوم بود، لوط آنجا بیستاد و ابراهیم به مصر شد.گروهی زنان، ساره را آنجا بدیدند و هرگز به نیکوی او خلقی را ندیده بودند. پس خبر او به ملک مصر برداشتند.پس ملک مصر گفت: آن مرد و زن را پیش من آورید‌.ابراهیم مر ساره را گفت که چون ملک از تو پرسد بگو که من خواهر اوام و ملک ایشان را پیش خواند و بسی لطف کرد و به ساره اندر نگاه همی کرد و حالی او را پیش زنان خویش فرستاد. پس چون ابراهیم را گسیل کرد، اندرساعت به طلب ساره فرستاد و پرسید: این مرد از تو کی باشد؟ ساره: برادر من است. ملک: من این ساعت تو را بی برادر کنم.ابراهیم در گوشه‌ای شد و سر بر سجده نهاد که مرا با غم این حرمت، هیچ طاقت نمانده است. حق جبریل را بفرستاد تا حجاب برداشت تا هر چه ملک و ساره می‌کردند‌ می‌دید و می‌شنید.پس ملک جامه خواب راست کرد و ساره را پیش خواند و دست بر وی دراز خواست کرد و ساره دستی بر دست ملک زد گفت: خشک باد دستی که دراز کنند بر حرمت پیغامبران و در حال دست ملک بخوشید.ملک: ای زن تو کیستی؟جادوی؟این دست درست کن که مرا بعد ازین با تو هیچ کار نیست.ساره دعا کرد و دست ملک درست گشت.و دیگر بار ملک را صبر نمانده بود دست بر ساره دراز کرد و در حال دست ملک خشک شد...پس ملک به طلب ابراهیم فرستاد و بسیار نوازش کرد و یک بدره دینار بیاورد و ابراهیم قبول نکرد. ملک: از شما دست بندارم تا چیزی قبول نکنی و ابراهیم هیچ از وی نپذیرفت. پس ملک ساره را گفت: پیش کنیزکان رو و هر کدام که خواهی گزین کن و یک کنیزک بود که او ساره را لطف کرده بود نام او هاجر بود ملک آن را به ساره بخشید...(۱۶۲۵-۱۶۲۹)دکتر مهدی صحافیانآرامش و آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 7:03

سوره ق: و این سوره قاف به مکه فرو آمده است.پیغامبر همی‌گفت:شما را بمیرانند و باز زنده گردانند... ایشان همی‌گفتند: این نتوان بودنکه دیگر باره زنده شویم و برخیزیم و جبریل بیامد و این سوره بیاورد و این بر مثال سوگند است: بدین کوه قاف و بدین قرآن بزرگوار. و این کوه قاف گرداگرد جهان اندر است و این جهان بر مثال انگشت است در انگشتری و این کوه قاف از زمرد سبز است و با آسمان اول پیوسته است و از آن سوی آن چندان خلایق از گوناگون آفریده است که عدد آن بجز خدای هیچ‌کس نداند و روشنایی ایشان از کوه قاف باشد و این کبودی آسمان سبزی کوه قاف است. و این خلقان که بدین شهرهااند نزدیک کوه قاف، جابلقا و جابرسا و تارش و تافیل خوانند و ایشان را روشنایی از کوه قاف است که خورشید بدان‌جا نمی‌تابد که 4 ماه اندر ظلمت و تاریکی بباید رفت تا آن وقت بدان جایگاه رسند و از مشرق و مغرب بباید گذشتن. این است صفت کوه قاف، اما قرآن مجید جمله به یک بار فرستاد به آسمان چهارم و از آن جایگاه چنان که لایق وقت بود می‌فرستاد سوی پیغامبر ع...(1744-1745)آرامش و پرواز روحبرگزیده ادب پارسی در تفسیر'>تفسیر کتاب خداوند، ترجمه تفسیر طبری 27معراج(نجم 8-18):معراج دیگر آن بود که جبریل بیامد و آن براق از بهشت بیاورد و او را به بیت المقدس برد و از آنجا به همه آسمانها و به هفتاد حجاب بگذرانید. تا آنجا که جبریل گفت به جایگاه رسیدی سخن گوی! حق تعالی با او سخن گفت بی واسطه‌ای.و دیگر بار آن بود که از مدینه برفت و تا آنجا که حق گفت: و بود چون دو کمان یا نزدیک‌تر و آن بود که در روزگار پیغامبر عرب پیوسته مفاخرت کردندی و بیشتر فخر کردن ایشان به تیر انداختن و کمان‌های سخت داشتن ببودی. کمان یکدیگر بکشیدندی و گفتندی که تا خود کمان کدام سخت‌تر است و کدام آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 7:03

پس لختی قصه موسی بن عمران آید: مر بنی اسرائیل را گفت چرا مرا رنجه همی دارید و استوار ندارید؟ و این استوار ناداشتن بنی‌اسرائیل موسی را آن بود که چون خدای او را به مناجات خواند، او را استوار نمی‌داشتند و هفتاد پیرمرد معروف گزین کردند و با او بفرستادند و گفتند: تا چون خدای با تو سخن گوید ایشان بشنوند که او با تو چه همی‌گوید. چون هفتاد تن برفتند و بشنیدند که حق با موسی سخن همی‌گفت، گفتند: ما چنان خواهیم که خدایی که با تو سخن همی‌گوید او را ببینیم و چون آن سخن بگفتند، آن صاعقه اندر آمد و آن هفتاد تن جمله بسوختند. پس موسی تافته شد و گفت بارخداوندا! اکنون من باز پیش بنی‌اسرائیل نتوانستم رفتن.گویند آن پیران ما را بردی و همه را هلاک کردی، پس خدای از بهر موسی جان‌های ایشان باز داد و همه را زنده گردانید.و این استوار ناداشتن دیگر آن بود، که چون به بیابان تیه اندر بودند خدای موسی را آگاه کرد که من به فلان وقت هارون را پیش خویش خواهم آوردن، پس موسی و هارون همی‌رفتند. از دور بک بن درخت بدیدند و چون به نزدیک رسیدند تختی پیدا آمد و جامه‌های الوان بر آن انداخته بودند و هارون موسی را گفت: این تخت که راست؟ موسی گفت: ندانم.هارون برفت بر آن تخت خفت، خدای جان او برداشت و آن تخت از چشم موسی ناپیدا شد. بنی اسرائیل او را استوار نداشتند و گفتند تو هارون را ببردی و هلاک کردی چنان‌که گفت: ای ایمان آورندگان مانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند پس خداوند او را از آنچه می‌گفتند مبرا داشت و در نزد خداوند خوش نام بود. احزاب/69(1861-1863) دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۰ ساعت ۹:۲۵ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...ادامه مطلب
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 7:03