تعریف متناقضنما :سخنی است که آشکارا متناقض و حتی مهمل به نظر میرسد اما پس از بررسی دقیق در می یابیم که در آن حقیقتی نهفته است که دو امر متناقض را با هم سازگاری می دهد .من ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خرابآبادم*جمع کن به احسانى حافظ پریشان را اى شکنج گیسویت مجمع پریشانی*دولت فقر* خدایا بر من ارزانی دارکین کرامت سبب حشمت و تمکین من استز کوی یار میآید نسیم باد* نوروزیاز این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی*(لسان الغیب-فنون بلاغت و صناعات ادبی، جلالالدین همایی)چنین نقل دارم ز مردان راهفقیران منعم، گدایان شاه*که پیری به دریوزه( گدایی)شد بامداددر مسجدی دید و آواز دادیکی گفتش این خانهٔ خلق نیستکه چیزی دهندت، به شوخی( گستاخی)مایستبدو گفت کاین خانه کیست پسکه بخشایشش نیست بر حال کس؟بگفتا خموش، این چه لفظ خطاستخداوند خانه خداوند ماستنگه کرد و قندیل و محراب دیدبه سوز از جگر نعرهای بر کشیدکه حیف است از این جا فراتر شدندریغ است محروم از این در شدننرفتم به محرومی از هیچ کویچرا از در حق شوم زردروی؟(بوستان سعدی- باب سوم، عشق و مستی)* متناقضنمادر آیینهای عزاداری نیز گریه و غم موج میزند، اما از دل آن حال خوش درونی، هماهنگی جمعی و وحدت درونی( رهایی از تضادها) برمیخیزد. انواع سرودهها، دستگاههای موسیقی، حرکات موزون گروهی و ... سرشار این بهجت درونی است.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب