چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادشبه یاد نارمت ایرا که یادگار بلاییچو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرشز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آییز خوان وصل تو کردم خلال و دست بشستمبه آب دیده ز عشقت که زهر عمر گزاییمرا به سال مزن طعنه گر کهن شده سرومکه تو به تازگی عمر همچو گل به نواییتویی که نقب زنی در سرای عمر و به آخرنه نقد وقت* بری کیسهٔ حیات رباییچنان که از دیت خون بود حیات دوبارهدوباره عمر شمارم که یابم از تو جدایی(خاقانی- غزل 398)خوشا و خرما وقت حبیبانبه بوی صبح و بانگ عندلیبانخوش آن ساعت نشیند دوست با دوستکه ساکن گردد آشوب رقیباندو تن در جامهای چون پسته در پوستبرآورده دو سر از یک گریبانسزای دشمنان این بس که بینندحبیبان روی در روی حبیباننصیب از عمر دنیا نقد وقت* استمباش ای هوشمند از بی نصیبانچو دانی کز تو چوپانی نیایدرها کن گوسفندان را به ذئبانمن این رندان و مستان دوست دارمخلاف پارسایان و خطیبانبهل تا در حق من هر چه خواهندبگویند آشنایان و غریبانلب شیرین لبان را خصلتی هستکه غارت میکند هوش لبیباننشستم با جوانمردان اوباشبشستم هر چه خواندم بر ادیبانکه میداند دوای درد سعدیکه رنجورند از این علت طبیبان(سعدی غزل 448)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۹ ساعت ۱۲:۵۷ ب.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب