آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri

متن مرتبط با «جامی» در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri نوشته شده است

وقت و وقت خوش در آثار جامی 2 ("وقت خوش" بهشت نقد تصوف و عرفان) 75

  • خارج از اختلاف روز و شب استوقت* را گاه ابن و گاه اب استاین وقت* است اگر تصرف حالباشد او را محول احوالور ز قید تصرفش به در استوقت فرزند اوست او پدر استنیست او ابن وقت* ابوالوقت* استوقتش ایمن ز وصمت و مقت استوقت‌ها* را به قدرت مولامی کند صرف افضل و اولی(هفت اورنگ-دفتر اول)وقت* را گفته‌اند تیغ برانکه بود بی توقفی گذرانهر کجا تیز بگذرد چون تیغوا نگردد به وای‌وای و دریغگرچه باشد گذشتش نفسیلیک تاثیر او قوی است بسیاثرش بر دلی که می‌آیدابدالآبدین همی پایدجهد کن کان اثر چنان باشدکه تو را آرزوی جان باشدقاطع از بهر دشمن است این سیفتو کشی دوست حیف باشد حیفتیغ در دست توست دشمن کشخاصه آن را که هست دشمن هش(هفت اورنگ-دفتر اول)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۵ ساعت ۷:۵۵ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وقت و وقت خوش در آثار جامی 2 ("وقت خوش" بهشت نقد تصوف و عرفان) 76

  • شبم ز مرغ چمن این نوا به گوش آمدکه وقت* عشرت رندان باده نوش آمد(غزل 103)ای وقت صبا خوش* که به یک‌دم بگشایدگر در شکن زلف تو صد مشکلم افتد(غزل 118)ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت استمطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت استز ابنای دهر وقت کسی خوش* نمی شودخوش وقت* آن‌که معتکف کنج عزلت استجامی به جست‌وجو نتوان وصل دوست یافتموقوف وقت* باش که این کار دولت است(غزل 123)مطرب آهنگ ترنم‌های شوق‌انگیز کردوز دم نی آتش صاحب‌دلان را تیز کرددعوی پرهیزگاری نیست جز آلودگیوقت جامی خوش* کزین آلودگی پرهیز کرد(غزل288)نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسمدارم امید که مبذول بود ملتمسممن که باشم که کنم هم‌نفسی با چو تویی؟!این‌قدر بس که به یاد تو برآید نفسم!می‌روم گاه به پا، گاه به سر در ره عشقدل ازین وسوسه فارغ که رسم یا نرسمماندم از قافله کعبه روان باز ولیوقت خوش* می‌کند از دور صدای جرسمجز مرا دولت ره‌بوسی این قافله نیستهیچ غم نیست گر از کعبه‌روان باز پسم(غزل 320)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۶ ساعت ۷:۲۵ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید و وقت خوش در آثار جامی 1 ("وقت خوش" بهشت نقد تصوف و عرفان) 74

  • منشینید از این سرود خموشکه شدم در سماع آن همه گوشباز آغاز آن نوا کردندورد تسبیح خود ادا کردندشد خلیل از نوای ایشان مستداد یکبارگی عنان از دستوقت خوش* یافت زان ترانه خوشدست همت فشاند صوفی‌وشهر چه بودش ز ملک و مال پسندجمله در پای مطربان افکنددر سماعی که در وی از سر ذوقنفشاند حریق شعله شوق(هفت اورنگ-دفتر دوم)و در مقامات سلطان الطریقه شیخ ابوسعید ابوالخیر* قدس سره مذکور است،که روزی قوال در پیش ایشان این بیت بخواند:اندر غزل خویش نهان خواهم گشتنتا بر لب تو بوسه زنم چونش بخوانیشیخ را وقت خوش* شد، پرسید که این شعر کیست؟ گفتند: از آنِ عماره. فرمود: برخیزید تا به زیارت وی رویم و با جمیع مریدان به زیارت وی رفتند.جهان ز برف اگر چندگاه سیمین بودزمرد آمد و بگرفت جای توده سیمنگارخانه کشمیریان به وقت* بهاربه باغ کرد همه نقش خویشتن تسلیمغره مشو به آنکه جهانت عزیز کرد!ای بس عزیز را که جهان کرد زود خوار!مار است این جهان و جهان‌جوی، مارگیروز مارگیر، مار برآرد گهی دمار!-عمارهٔ مروزی: از متقدمان و در ایام دولت سامانیان بوده است،طبعی خوش و شعری دلکش داشته است(بهارستان-روضه هفتم)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۰ ساعت ۹:۰ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها