زندگی دریافت موجهای شوق است!چه از خود یا دیگران، چه از آدمی یا آفریده دیگر، چه مشاهده یا احساس! + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۳ ساعت ۱۲:۵۰ ب.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
ذکر حسن بصریپرسیدند تو را هرگز وقت خوش* بوده است؟گفت : روزی بر بام بودم زن همسایه با شوهر میگفت که قرب پنجاه سال است که در خانه توام اگر بود و اگر نبود صبر کردم در سرما و گرما و زیادتی نطلبیدم و نام و ننگ تو نگاه داشتم و از تو به کس گله نکردم، اما بدین یک چیز تن در ندهم که بر سر من دیگری گزینی. این همه برای آن کردم تا تو مرا ببینی همه نه آنکه تو دیگری را ببینی. امروز به دیگری التفات می کنی؟! اینک به تشنیع، دامن امام مسلمانان گیرم. حسن گفت مرا وقت خوش* گشت و آب از چشمم روانه گشت طلب کردم تا آن را در قرآن نظیر یابم، این آیت یافتم "ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفرما دون ذلک لمن یشاء"نساء/48 همه گناهت عفو گردانم اما اگر به گوشه خاطر به دیگری میلی کنی و با خدای شریک کنی هرگزت نیامرزم.نقل است که زمستانی بود در بازار نیشابور میرفت. غلامی دید با پیراهن تنها، که از سرما میلرزید. گفت: چرا با خواجه نگویی که از برای تو جبهای سازد؟گفت: چه گویم؟ او خود میداند و میبیند. عبدالله را وقت خوش* شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد. پس گفت: طریقت از این غلام آموزید.(ذکر بایزید بسطامی-645)پس به ری آمد - و او بزرگ زاده ری بود - اهل شهر استقبال کردند چون مجلس آغاز کرد سخن حقایق بیان کرد. اهل ظاهر به خصمی برخاستند که در آن وقت به جز علم صورت، علمی دیگر نبود و او نیز در ملامت رفتی تا چنان شد که کس به مجلس او نیامدی روزی درآمد، که مجلس بگوید کسی را ندید خواست که بازگردد پیرزنی آواز داد: نه با ذوالنون عهد کرده بودی که خلق را درمیان نبینی در نصیحت گفتن و از برای خدای گویی؟! چون این بشنید، متحیر شد و سخن آغاز کرد اگر کسی بودی و اگر نه پنجاه سال بدین حال بگذرانید و ابراهیم خواص مرید او شد و حال او قوی گش, ...ادامه مطلب
آیا بزرگ منشی پیدا میشود که( پس از این همه فراق؛ معشوق یا حال خوش) وفادارمان باشد و در حق بدکرداری مانند من( ایهام:مانند من به جای بدی خوبی کند) نیکوکاری پیشه کند.۲- نخست پیام دلکشش را با نوای موسیقی به دل رساند، پس از آن با یک پیمانه شراب بیخودی بر سر وفا رود.۳- دلم در این فراق فرسوده شد، اما نومید نیستم در انتظار کامرواییاش میمانم(خانلری: کار دلم)۴- در شکایت از این فراق گفتم حتی یک بار هم گیسوانت را باز نکردهام، پاسخ داد: خودم به آنها گفتهام تو را در فراق بگذارند.۵-صوفی پشمینهپوش با اخلاق تندش یقینا از عشق بهرهای نبرده است.از این مستی رمزی برایش بازگو، تا بیخود شود(خانلری: تنگخو- همه دریافتها و خلقهای نیکو در دوری از خودخواهی است)۶- (در نفی خودخواهی)گدای بینام و نشانی چون من، چگونه معشوقی چون تو داشته باشد؟! آری سلطان عشق، عیش مخفیانه با رند بازاری نمیکند.۷- ستم دیدن از گیسوان پر پیچ و خمش، برایم آسان است. هر کس در برابرش سرکشی کند گرفتار بند و زنجیر خواهد شد.۸- اکنون که لشگر غم بیاندازه شده از سرنوشت یاری میطلبم، تا افتخار دین عبدالصمد غمخوار زخمهایم شود( دکتر تقوی بیات در گنجور با نگاه رمزآلود به کل غزل نگاه کردهاند که ایهام زیبایی است: پژوهندگانی چون دکتر غنی و معین برای عبدالصمد نامی نیافتهاند که همعصر حافظ باشد.اگر به چشم رمز نگاه کنیم:سه مد یا سه مذ به معنای سئنا یعنی سیمرغ...)۹- ای حافظ! با این چشم پرفریب قصد دیدارش را نکن! که آن زلف سیاه بسیار ستمکار است.(خانلری: کان چشم مست شنگ او بسیار مکاری کند)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در جمعه ۱۴۰۲/۰۸/۱۹ ساعت ۱۰:۴۵ ب.ظ توسط مهدی صحافیان | Adblock te, ...ادامه مطلب
نظرات فراآیینی -گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح مردم را متأثر میسازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (ع) یافت میشود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین (ع) مانند پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر(توماس ماساریک-استاد فلسفه در وین-)-بنی امیّه، سركش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند ...تاریخ میگوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام كرد. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حكم می كند كه خون حسین(ع) به گردن بنی امیّه است.همه چیز روشن شد، تا جایی که همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت.زینب پس از نبرد، واقعه را برای مردم در محافل اسلامی بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همهجا. او چگونه از عهده این کار برآمد؟ کوفه، علی ع را میشناخت، صدایش را می شناخت. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صدای بلند امام علی ع را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته بود و بسیاری از مردم او را میشناختند و همچنان روز و شب در خانههاشان از او یاد میکردند. دانستند که صدای علی علیهالسلام از همین جنس است. این صدا از کجا بر میآمد؟گفتند از بانویی است که میگویند «خارجی» است. در این لحظه بود که دریافتند فرزند دختر رسول خدا ص و خاندانش را کشتند. در این هنگام، کوفیان نالهها و گریهها را آغاز کردند. زینب برای آنان سخن گفت؛ نفسها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، و سپس مردم شیون و زاری را آغاز کردند. پس از این تعبیرات تمثیلیِ سختی درباره آنان به کار برد. خلاصه آنکه تا زینب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، ماجرا برای همه کوفیان روشن شد.(ن, ...ادامه مطلب
همه چیز از سخنرانی با شکوه زینب س شروع شد 1خطبه کوفهسخنم را با حمد خدا و درود و سلام بر پیامبرش آغاز میکنم. اما بعد، ای اهل کوفه! ای اهل نیرنگ و نفاق! آیا گریه میکنید؟! هرگز اشکهایتان خشک نشود و شیون شما بازنایستد. کار شما بدان زنی ماند که رشته خویش را پس از محکم تابیدن، باز میگشود؛ از آنرو که سوگندهایتان را وسیله خیانت و فریب میان خود قرار میدهید. آیا در شما چیزی جز تکبر و خودستایی، سینههای پر از کینه، چاپلوسی کنیزکان و طعنهزنی دشمنان وجود دارد؟ آیا شما جز به سبزههای روییده در منجلاب یا گچبریهایی بر گور (مردگان) میمانید؟ چه بد کرداری برای خود پیش فرستادید که خدا را از خود خشمگین کردید و به عذاب ابدی گرفتار شدید. آیا گریه میکنید و ناله سر میدهید؟!آری گریه کنید که به خدا سوگند شما سزاوار گریه هستید. آری بسیار بگریید و اندک بخندید که به ننگ و عاری آلوده شدید که هرگز از دامانتان شسته نخواهد شد. چگونه این ننگ را توانید شست که زاده پیامبر خاتم و کانون رسالت و سرور جوانان بهشت را که پناه شما در حوادث، و چراغ راه و برهان قاطع بر شما بود، کشتید. هلاکت بر شما باد و نگونسار باشید. تلاشتان هدر رفته و در معامله زیان کردهاید. به خشم خدا بازگشتید و ذلت و خواری به نام شما زده شد. به راستی کاری چنان زشت و ناپسند کردید که نزدیک است از زشتی آن آسمانها از هم بشکافد و زمین بگسلد و کوهها در هم شکسته، فروریزد. میدانید چه جگری از رسول خدا دریدید و چه پردهنشینانی را از حریم و حرمش بیرون کشیدید و چه خونی از او ریختید؟ کار شما به زنی زشت و نادان و حریص مانَد که صفات زشتش زمین و آسمان را انباشته است. آیا از خون گریستن آسمان شگفتزده شدید؟ و عذاب آخرت سختتر و خوار کنندهتر است و آن, ...ادامه مطلب
همه چیز از سخنرانی با شکوه زینب س شروع شد 2خطبه شام*یزید که سرمست از باده غرور بود و گمان می کرد در کربلا پیروز شده، این اشعار را که سند زنده دیگری بر عدم ایمان او و آل امیه، نسبت به مبانی اسلام بود، با صدای بلند خواند:لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا / جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ...(کاش بزرگان من که در جنگ بدر، کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله خزرج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است.در آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید! دستت درد نکند!من از فرزندان «خندف»نیستم، اگر از فرزندان احمد ص انتقام نگیرم).حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر فرستاده خدا و بر خاندانش باد! خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: عاقبت آنان که اعمال بد مرتکب شدند، به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخره گرفتند. ای یزید! آیا اکنون که زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را همانند اسیران به هر سو کشاندی، میپنداری ما به نزد خدا خوار شدیم و تو نزد او عزیز و گرامی می باشی؟ و تصور کردی این نشانه قدر و منزلت تو در نزد خداست؟ از این رو، باد غرور به بینی انداخته و به خود بالیدی و خرم و شادمان شدی از اینکه دیدی دنیا در کمند تو در آمده و امور تو سامان یافته و مُلک و خلافت ما در اختیار تو قرار گرفته؛ پس کمی آهسته تر! آیا سخن خداوند را فراموش کردی که فرمود: آنها که کافر شدند تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم، به سودشان است. ما به آنان مهلت می دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها عذاب خوار کننده ای است.ای پسر کفّار آزاد شده! آیا این از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده ها بنشانی، ولی دختران رسول خدا ص را اسیر کرده و به ای, ...ادامه مطلب
چرا و چگونه حسین ع از مرز زمان و ملیت عبور کرد؟!هر چقدر آدمی بزرگتر باشد در زمان خود نمیگنجد و این فرازمانی تا آنجا میرود، که انسانهای همزمانش به انکار بر میخیزند و این انکار به آنجا میرسد که او را با نهایت کینه (برخاسته از ناتوانی در فهمیدنش ) میکشند.(عیسی، یحیی ع و ... نیز چنین بودند)و حسین اینگونه بود. به راستی او از ورای زمانها سخن میگفت! بزرگترین انسان و کماندار درد بود(اصل ثابت عرفان و تصوف ایرانی: هر چه کمان درد بیشتر کشیده شود،پرتاب به انتهای انسانیت بیشتر است) (ر.ک.حسین ع آزادگی و اسرار حرکت انقلابی)اکنون به لطف فرهنگ فراملیتی اربعین(شروع :از بیداری و آگاهی پس از شهادت و اسارت) این گوهر یکدانه انسانی، مرزهای ملیتی را درهمنوردیده و بهترین درمان برای پدیده نامبارک نژادپرستی و شوونیسم شده است.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
نه هر کس چهره به قهر خشمگین سازد(از عادات معشوقهای قدیم- یا به معنای زیبا ساختن چهره)رموز دلبری میداند و نه هر که آیینه بسازد چون اسکندر جهانگیر شود.۲- و نه هر کس کلاهش را کج گذارد و با تکبر نشیند، راه و رسم تاجداری و پادشاهی میداند( خانلری: کله کج نهاد)۳-تو مانند فروهمتان در برابر تسلیمش مزد نخواه، که دوست خود آگاه است(نجم رازی: عبودیت از بهر بهشت و دوزخ مکن چون مزدوران، بندگی ما از اضطرار عشق کن چون عاشقان.مرصاد، ۱۷۱)۴- با اعراض ازین مدعیان، شیفته آن رند مفلسم که بیتوجه به همه وابستگیها درویشوار کیمیاگری میکند( حالمان را به حال خوش تبدیل میکند)۵- پس ای معشوق زیبا! تو نیز وفاداری بیاموز! وگرنه ستم و قهر را همه میدانند( خانلری: وفای عهد)۶- دلباخته معشوق شدم و نمیدانستم فرزند آدمیزاد چون پریان رسم افسونگری میداند( دیدار نمودن و پرهیز کردن- به لب چشمه بردن و تشنه بازگرداندن)۷- آری در عشق و دلبری، هزار نکته ظریف باریکتر از مو هست و هر که سر بتراشد( ۴ تیغ زدن قلندران: سر، ریش، سبلت و ابرو)از شیوه قلندران عارف آگاه است.۸-مدار نگاه من خال زیبای توست(تعلقم به زیبایی توست که هر تعلق دیگری را دور میکند) آری! ارزش گوهر شاهوار را جواهرشناس میداند.۹- آن معشوق زیبا که در قامت و صورت شاه زیبارویان است، اگر شیوه عدالت و نرمخویی داشته باشد جهانگیر خواهد شد.۱۰- همانطور که کسی از شعر دلپذیر حافظ، آگاه است که ذوق هنری و زبان شیرین فارسی دری بداند(خانلری: لطف نظم)بیتهای ۱، ۳ و ۶ ضرب المثل شدهاند.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
با آمدن بهار دلکش، نسیم فرح بخش صبا، بوی خوش گلها را منتشر میکند و جهان کهنسال دوباره جوان و شاداب میشود.۲- در این بزم گل ارغوان، جام شراب سرخ به گل یاسمن میدهد و نرگس در دلهره شیرین عشق به شقایق است.۳-اکنون بلبل عاشق پس از ستم طولانی هجران، تا سراپرده شاهانه گل نعره عاشقانه خواهد زد.۴- پس اگر از مسجد به خرابات رفتم، دلگیر نشو مجلس موعظه طولانی است و زمان حال خوش و دریافت بهار از دست خواهد رفت.۵- ای دل!حال خوش امروزت را به فردا نینداز! سرمایه زندگی را چه کسی برایت تضمین کرده است؟۶-قدح شراب را در ماه شعبان از دست نده، که این خورشید تا عید رمضان غروب خواهد کرد.۷- گل با ارزش است، هم نشینیاش را فرصت شمارید که از این در باغ بهار آمده و از در دیگر خواهد رفت.۸- خنیاگر عشق! مجلس مهرورزی است، غزل عاشقانه و سرود بخوان، تا کی به سرگذشت خویش مشغولمان میکتی؟!( از بیت ۴، پیوسته بر غنیمت شمردن فرصت حال خوش و همسو شدن با بهار سخن میگوید.ضمن اینکه صوفیه در اشعار بهاری و نوروزی طبیعت ببرون را تابع افکار و اهداف عرفانی خود قرار میدهند.صرف وصف بهار بدون افکار عرفانی نزد ایشان لغو است:جهان از باد نوروزی جوان شدزهی زیبا که این جهان شدقفس بشکن کزین دام گلوگیراگر خواهی شدن اکنون توان شد .عطار،دیوان- نوروزیه شرح شوق، ۲۱۹۵)۹- حافظ به شوقت، پا در عرصه هستی گذاشته است، به پیشوازش بیا که فرصت زندگی از دست خواهد رفت.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
جان اندوهگین شعر با طراوت نمیسراید، یک نکته از حقیقت دریافت، بیان کردیم و تمام سخن همین است( خانلری: شعر خوش)۲- از لبان یاقوتی تو اگر نشانی بیابم چون انگشتری امان نامه، صد برابر پادشاهی سلیمان را خواهم داشت( ژرفای عشقت، محافظم در برابر همه تاریکیهاست و ارزانی بخش سلطنتی جاودان)۳-ای دل عاشق! از سرزنش حسودان دلگیر نشو، اگر دقیق بازنگری کنی، رشد و پویایی تو در این است( ایهام حسود: شیطان- در سرای دنیا، رشدها با رویارویی تاریکی و روشنایی است)۴- ( لسان الغیب در پاسخ حسودان) از قلم خیال انگیزم، هر کسی نمیتواند فهم درستی داشته باشد، اگر صورتگر ماهر چینی هم باشد، تصویرش خطاست.۵- برای یکی جام شراب و برای دیگری خون دل پسندیدند، در دایره سرنوشت اوضاع چنین است(شراب در برابر خون دل به معنای حال خوش)۶-سرنوشت برای گلاب و گل چنین رقم زده است که گلاب چون محبوبی زیبا در چرخش باشد و گل( که اصل گلاب است) در پرده غنچه باشد(گل را معمولا شاهد بازاری خواندهاند و گلاب را پرده نشین شیشه. شرح شوق، ۲۱۷۷)۷- این گونه نیست که رندی از خاطر حافظ گم شود، این پیشینه ازلی تا ابد پابرجاست(رندی همان عهد الست است)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
هر که را با زیبایی گونههایت و موهای لطیف تازه رسته آن، سودای عشق درگیرد، تا زنده هست از دایره فرمان عشق( و فرمانبرداری معشوق) بیرون نرود.۲- آنگاه که چون لاله سر از خاک گور بردارم، داغ عشق در حقیقت جان و ژرفای دل هویداست(نجم رازی: هفت طبقه دل: صدر، قلب، شغاف، فواد، حبهالقلب، سویدا و مهجهالقلب. سویدا: طور ششم و آن معدن مکاشفات غیبی و علوم لدنی است و منبع حکمت و گنجینه خانه اسرار الهی و محل علم اسما... مرصاد العباد، ۱۹۷)۳- ای گوهر زیبا و یگانه! کجایی؟! از غم عشقت چشم همه مردم از اشک چون دریاست!( در این بیت و بیت اول و تا حدودی بیت ۶ عشق عرفانی مورد نظر است و معشوقی که همگان با کشش درونی خالق و مخلوقی به دنبالش هستند)۴- اگر خواهان تماشا و نشستن لب جوی هستی، بیا در کنارم که از عشقت، از پای هر مژهام آب جاری است.۵- چون گل از پرده غنچه و چون شراب از خم( خانلری: چون دل من)، لحظهای بیرون آی و به دیدار شتاب کن، که شاید دیدار دیگری فراهم نشود.۶- سایه گسترده موهای زیبایت همیشه بر سرم باشد! که آرام جان عاشق در خنکای این سایه است.۷-چشمان زیبایت از روی ناز به حافظ نگاهی نمیاندازد، آری بی اعتنایی ویژگی چشمان خمار زیبای توست.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
...قاصدان فرمان یافته بودند که بر ابراهیم فرود آیند و او و ساره را به اسحاق بشارت دهند.پانزده شب بود که ابراهیم مهمان نداشت پس از آن خورسند شد که مهمان نکوروی مانند آنها نداشته بود و گفت اینان را هیچ کس جز خود من خدمت نکند.گوسالهای بریان بیاورد و پیش آنها نهاد که دست نزدند.گفتند بیم مکن که ما را به سوی قوم لوط فرستادهاند.ساره ایستاد بخندید که از کار قوم لوط خبر داشت و او را به اسحاق بشارت دادند.در آن هنگام ساره نود ساله بود و ابراهیم یکصد و بیست سال داشت.از "شعیبجبای" روایت کردهاند که ابراهیم شانزده ساله بود که وی را به آتش افکندند و اسحاق* هفت ساله بود که فرمان ذبح وی آمد و ساره نود ساله بود که وی را بزاد و مذبح اسحاق دو میل از خانه ایلیا فاصله داشت و چون ساره فرمان ذبح وی را بدانست دو روز بیمار شد و سوم روز یمرد.بنای کعبهپس از تولد اسماعیل و اسحاق خدا عزوجل به ابراهیم فرمان داد که خانهای بسازد و ابراهیم ندانست بنای خانه را کجا کند.خدای "آرامش" را نزد او فرستاد که محل خانه را بنماید و " آرامش" بر او بگذشت و هاجر و اسماعیل که کودکی خردسال بود همراه ابراهیم بودند....خدای تعالی " آرامش" را که بادی سخت بود و دو سر داشت بفرستاد و سرها به دنبال یکدیگر بود و برفت تا به مکه رسید و در جای کعبه حلقه زد چنانکه مار حلقه زند و ابراهیم فرمان گرفت هر جا آرامش جای گرفت خانه را بنیان کند. (تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده ج۱ ص۱۹۰-۱۸۷)* ذبیح بودن اسحاق فقط در تورات و به دنبال آن در تفاسیر و متون اهل سنت آمده است.دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
موضوع: معیار دانایی-پرهیز از سرایت نادانی... نادان را مردم مدان و داناي بي هنر را دانا مشمر و پرهيزگار بي دانش را زاهد مدان. و با مردم نادان صحبت مكن خاصه با ناداني كه پندارد داناست.و بر جهل خرسند مشو, ...ادامه مطلب
ای پیام رسان مشتاقان خوش آمدی، پیام دوست را بده تا با شوق جانم را فدای نامش کنم.( مرحبا در قدیم فقط به معنی خوش آمدی نه به معنی آفرین- وصول پیغام و حال خوش.ایهام پیک مشناقان:جبریل، آورنده وحی یا الهام, ...ادامه مطلب
سرشار از شور به دام افتادن، به یار می گوید: زلف تو کفر و دین را به دام می اندازد و این یک چشمه از هنرنمایی اوست.کفر و دین کنایه از همه چیز و اشاره به یکسانی آنها و برتری ملت عشق و دین باطنی. خیام و مو, ...ادامه مطلب