آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri

متن مرتبط با «ابوسعید» در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri نوشته شده است

ذکر ابوسعید و وقت خوش در آثار جامی 1 ("وقت خوش" بهشت نقد تصوف و عرفان) 74

  • منشینید از این سرود خموشکه شدم در سماع آن همه گوشباز آغاز آن نوا کردندورد تسبیح خود ادا کردندشد خلیل از نوای ایشان مستداد یکبارگی عنان از دستوقت خوش* یافت زان ترانه خوشدست همت فشاند صوفی‌وشهر چه بودش ز ملک و مال پسندجمله در پای مطربان افکنددر سماعی که در وی از سر ذوقنفشاند حریق شعله شوق(هفت اورنگ-دفتر دوم)و در مقامات سلطان الطریقه شیخ ابوسعید ابوالخیر* قدس سره مذکور است،که روزی قوال در پیش ایشان این بیت بخواند:اندر غزل خویش نهان خواهم گشتنتا بر لب تو بوسه زنم چونش بخوانیشیخ را وقت خوش* شد، پرسید که این شعر کیست؟ گفتند: از آنِ عماره. فرمود: برخیزید تا به زیارت وی رویم و با جمیع مریدان به زیارت وی رفتند.جهان ز برف اگر چندگاه سیمین بودزمرد آمد و بگرفت جای توده سیمنگارخانه کشمیریان به وقت* بهاربه باغ کرد همه نقش خویشتن تسلیمغره مشو به آنکه جهانت عزیز کرد!ای بس عزیز را که جهان کرد زود خوار!مار است این جهان و جهان‌جوی، مارگیروز مارگیر، مار برآرد گهی دمار!-عمارهٔ مروزی: از متقدمان و در ایام دولت سامانیان بوده است،طبعی خوش و شعری دلکش داشته است(بهارستان-روضه هفتم)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۰ ساعت ۹:۰ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در منطق الطیر عطار 1("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان)55

  • گفتگوی ابوسعید مهنه با پیری روشن‌ضمیر دربارهٔ صبر:شیخ مهنه* بود در قبضی عظیمشد به صحرا دیده پر خون، دل دو نیمدید پیری روستایی را ز دورگاو می‌بست و ازو می‌ریخت نورشیخ* سوی او شد و کردش سلامشرح دادش حال قبض خود تمامپیر چون بشنید گفت ای بوسعید*از فرود فرش تا عرش مجیدگر کنند این جمله پر ارزن تمامنه به یک کرت، به صد کرت مدامور بود مرغی که چیند آشکاردانهٔ ارزن پس از سالی هزاراز درش بویی نیابد جان هنوزبو سعیدا* زود باشد آن هنوزتا طلب در اندرون ناید پدیدمشک در نافه ز خون ناید پدیدهرکه را نبود طلب، مردار اوستزنده نیست او ، صورت دیوار اوستهرکه را نبود طلب حیوان بودحاش لله صورتی بی‌جان بودچون تنک مغز آمدی بی‌دل شدیکز شراب، مست لایعقل شدیمی مشو آخر به یک می‌مست نیزمی‌طلب چون بی‌نهایت هست نیز(وادی طلب)- ارتباط دوسویه عارفان و سالکان: ابوسعید برای ادامه راه سلوک، از پیرمرد روشن‌ضمیر راهنمایی و مدد می‌گیرد. + نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۲/۰۹/۰۷ ساعت ۸:۱۴ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در منطق الطیر عطار 2("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان) 56

  • حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمدبوسعید مهنه* با مردان راهبود روزی در میان خانقاهمستی آمد اشک‌ریزان بی‌قرارتا در آن خانقاه آشفته‌وارشیخ کو را دید آمد در برشایستاد از روی شفقت بر سرشگفت هان ای مست! اینجا کم ستیز!از چه می‌باشی، به من ده دست و خیز!مست گفت: ای حق تعالی یار تو!نیست شیخا دست‌گیری کار تو!شیخ در خاک اوفتاد از درد اوسرخ گشت از اشک روی زرد او(فی وصف حاله-در تذکره الاولیا و مصیبت نامه هم گذشت)حکایت ابوسعید مهنه با قایمی(دلاک) که شوخ بر بازوی او می‌آوردبوسعید* مهنه در حمام بودقایمش افتاده مردی خام بودشوخ(چرک) شیخ آورد تا بازوی اوجمع کرد آن جمله پیش روی اوشیخ را گفتا بگو ای پاک جان!تا جوانمردی چه باشد در جهان؟شیخ گفتا: شوخ پنهان کردن استپیش چشم خلق ناآوردن استاین جوابی بود بر بالای اوقایم افتاد آن زمان در پای اوچون به نادانی خویش اقرار کردشیخ خوش* شد، قایم استغفار کردخالقا! پروردگارا ، منعما!پادشاها! کارسازا ، مکرما!شوخی(گستاخی) و بی‌شرمی ما در گذار!شوخ ما را پیش چشم ما میار!(بخش دوم-در اسرار التوحید ص 268، قسمت 15 همین مجموعه گذشت )دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۹/۰۸ ساعت ۸:۸ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در تذکره الاولیاء 5("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان) 45

  • ذکر حسن بصریپرسیدند تو را هرگز وقت خوش* بوده است؟گفت : روزی بر بام بودم زن همسایه با شوهر می‌گفت که قرب پنجاه سال است که در خانه توام اگر بود و اگر نبود صبر کردم در سرما و گرما و زیادتی نطلبیدم و نام و ننگ تو نگاه داشتم و از تو به کس گله نکردم، اما بدین یک چیز تن در ندهم که بر سر من دیگری گزینی. این همه برای آن کردم تا تو مرا ببینی همه نه آنکه تو دیگری را ببینی. امروز به دیگری التفات می کنی؟! اینک به تشنیع، دامن امام مسلمانان گیرم. حسن گفت مرا وقت خوش* گشت و آب از چشمم روانه گشت طلب کردم تا آن را در قرآن نظیر یابم، این آیت یافتم "ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفرما دون ذلک لمن یشاء"نساء/48 همه گناهت عفو گردانم اما اگر به گوشه خاطر به دیگری میلی کنی و با خدای شریک کنی هرگزت نیامرزم.نقل است که زمستانی بود در بازار نیشابور می‌رفت. غلامی دید با پیراهن تنها، که از سرما می‌لرزید. گفت: چرا با خواجه نگویی که از برای تو جبه‌ای سازد؟گفت: چه گویم؟ او خود می‌داند و می‌بیند. عبدالله را وقت خوش* شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد. پس گفت: طریقت از این غلام آموزید.(ذکر بایزید بسطامی-645)پس به ری آمد - و او بزرگ زاده ری بود - اهل شهر استقبال کردند چون مجلس آغاز کرد سخن حقایق بیان کرد. اهل ظاهر به خصمی برخاستند که در آن وقت به جز علم صورت، علمی دیگر نبود و او نیز در ملامت رفتی تا چنان شد که کس به مجلس او نیامدی روزی درآمد، که مجلس بگوید کسی را ندید خواست که بازگردد پیرزنی آواز داد: نه با ذوالنون عهد کرده بودی که خلق را درمیان نبینی در نصیحت گفتن و از برای خدای گویی؟! چون این بشنید، متحیر شد و سخن آغاز کرد اگر کسی بودی و اگر نه پنجاه سال بدین حال بگذرانید و ابراهیم خواص مرید او شد و حال او قوی گش, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در الهی نامه عطار 1 ("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان)46

  • مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ:یکی صوفی گذر می‌کرد ناگاهعصا را بر سگی زد در سر راهچو زخمی سخت بر دست سگ افتادسگ آمد در خروش و در تگ افتادبه پیش بوسعید* آمد خروشانبه خاک افتاد دل از کینه جوشانچو دست خود بدو بنمود برخاستاز آن صوفی غافل، داد می‌خواستبه صوفی گفت شیخ: ای بی وفا مرد!کسی با بی‌زبانی این جفا کرد؟!زبان بگشاد صوفی گفت: ای پیر!نبود از من که از سگ بود تقصیرچو کرد او جامهٔ من نانمازیعصایی خورد از من نه به بازیبه سگ گفت آنگه، آن شیخ یگانهکه تو از هر چه کردی شادمانهبه جان من می‌کشم آن را غرامتبکن حکم و میفگن با قیامتوگر خواهی که من بدهم جوابشکنم از بهر تو اینجا عقابشسگ آنگه گفت: ای شیخ یگانه!چو دیدم جامهٔ او صوفیانهشدم ایمن کز او نبود گزندمچه دانستم که سوزد بندبندمعقوبت گر کنی او را کنون کنوز او این جامهٔ مردان برون کنچو سگ را در ره او این مقام استفزونی جُستنت بر سگ حرام استاگر تو خویش از سگ بیش دانییقین دان کز سگی خویش دانی(بخش دوم)سگی دامن ابوسعید را می‌گیرد که این صوفی مرا زده است. صوفی می‌گوید چون لباسم را نجس کرده چنین ضربه سختی خورده است.سگ از ابوسعید می‌خواهد که لباس جوانمردان را از تن او بیرون کند... (در راه سلوک همه جانداران، جایگاه و احترام دارند) دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در شنبه ۱۴۰۲/۰۸/۲۰ ساعت ۱۲:۳۹ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در تمهیدات عین القضاه همدانی1("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان) 39

  • دریغا مقصود آن است که عشق الهی منقسم شد بر دو قسم، هر قسمی جوانمردی برگرفت. اما هیچ دانی که عشق عبودیت به تمامی که برگرفته است؟ دریغا همه عشق بتمامی خود او برگرفته است والله علی کل شیء قدیر این باشد ای دوست عشق پیدا و عیان در عالم ملک و عالم دنیا که دید آنگاه که سالک را پیر راه شود و او را راه نماید اگر عشق شیخ همه شدی جمله مرید شدندی ...اما ای دوست در رسالۀ اضحوی مگر که نخوانده‬‌ای که ابوسعید ابوالخیر* پیش بوعلی سینا نوشت که راهنمایی‌ام کن! پس شیخ الرئیس در پاسخ نامه نوشت: داخل شدن در کفر حقیقی و خارج شدن از اسلام مجازی و اینکه به شخصیت‌های سه‌گانه بی‌اعتتنا باشی تا مسلم و کافر باشی و جز این نه مومنی و نه کافر و اگر پایین این مراتب باشی مسلما مشرکی و اگر این را نمی دانی هیچ ارزشی نخواهی داشت و جزو موجودات نیستی*.شیخ ابوسعید در مصابیح می‬‌آرد که: این کلمات مرا به جایی رساند که با صد سال عبادت بدان نمی‌رسیدم!اما من می‌گویم که شیخ ابوسعید* هنوز این کلمات را نچشیده بود، اگر چشیده بودی همچنان که بوعلی و دیگران که مطعون بیگانگان آمدند او نیز مطعون و سنگسار بودی در میان خلق، اما صدهزار جان این مدعی فدای آن شخص باد که چه پرده‌دری کرده است و چه نشان داده است راه بی راهی را درونم.(تمهید عاشر)*مقصود از کفر حقیقی همان است که در آیه هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد بقره/ 256 مذکور است. مقصود از اسلام مجازی همان است که در آیه بگو ايمان نياورده ‏ايد حجرات/ 14 آمده است مراد از اشخاص سه گانه، اصحاب جنت، اصحاب دوزخ و اصحاب اعراف است. اینکه التفات نکند مگر به ماورای اشخاص سه گانه، تا مسلم به خدا و کافر به ماسوی الله باشد و از اهل الله و خاصان خدا گردد و اگر بعد از التفات به ماورای, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در تمهیدات عین القضاه همدانی2 ("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان) 40

  • تا عاشق را در عالم صورت و عالم معنی قبله‌ای بود به جز جمال معشوق، صادق نبود بلکه اگر به اختیار روی به قبله آرد مشرک بود. شیخ ابوسعید ابوالخیر* قَدّس اللّهُ روحَهُ بر سر روضۀ پیر خود ابوالفضل حسن سرخسی که مقتدای او بود در طریقت به جمال ذوالجلال مکاشف شد روی دل به حضرت بی جهت او آورد گفت:ظاهر شده است این‌جا، معدن جود و کرمقبلۀ ما روی دوست، قبلۀ هر کس حرماگر این معنی در بتکده روی نماید روی به بت باید آورد و زنّار گاه‌گاه بر میان وقت باید بست و از غم برست و به یقین باید دانست که عاشق گرانمایۀ سبک‌رو را هر چیز که جز معشوق است حجاب راه معشوق است:کعبه و بتخانه حجابند و بسروی دلم سوی رخ یار کوقبله بدل گشت درین ره مراخیز بگو قبلۀ کفار کوای عزیز چون خطاب مستطاب جاءَ الحقُّ وَ زَهَقَ الباطِل وارد گشت بتان مکه از لذت بشارت ظهور نور حق درروی افتادند خَرّوا له سَجَّدا..تا قبلۀ عشاق جهان روی تو شدروی بت و بتگران همه سوی تو شدچوگان سر زلف تو رهبان چو بدیدانگشت بر آورد و یکی گوی تو شد(فصل سوم و چهارم-لوایح)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۲ ساعت ۵:۴۹ ب.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ذکر ابوسعید در مصیبت نامه عطار 4 ("وقت خوش"بهشت نقد تصوف و عرفان)34

  • بوسعید مهنه در آغاز کارپیش لقمان رفت روزی بی‌قرارسنگ در یک دست می‌فراشت اوسوخته در دست دیگر داشت اوشیخ گفتش: چیست سنگ و سوخته؟!گفت: تا گردانمت آموختهمی‌زنم این سنگ بر سر محکمتسوخته برمی‌نهم چون مرهمتزانکه این دردی که این ساعت تو راستاین چنین درمانش خواهد گشت راستگه ز ضرب او جراحت می‌رسدگه ز مرهم نیز راحت می‌رسدگر ز ضرب او جراحت نبودتتا ابد امید راحت نبودتراحت خود را شدی پیوسته دوستبی‌جراحت نیز فقرت آرزوست!(بخش 9)بوسعید مهنه قبضی داشت سختخادمی را گفت زود ای نیکبخت!سخت بی‌خویشم، دمی باخویشم آر!هرکه را بینی برون شو پیشم آر!تا سخن گوید ز هرجانی مراراه بگشاید مگر جایی مرارفت خادم دید گبری خواندشپیش شیخ آوردش و بنشاندششیخ گفتش: حال خویشم بازگوی!نقد وقت خویش، پیشم بازگوی!گبر گفتش: ای امام هر یکی!در وجود آمد مرا دی کودکیکردمش من نام جاویدان زیاددوش مرد و شیخ جاویدان زیاد(بخش 14)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها