بوسعید مهنه در آغاز کار
پیش لقمان رفت روزی بیقرار
سنگ در یک دست میفراشت او
سوخته در دست دیگر داشت او
شیخ گفتش: چیست سنگ و سوخته؟!
گفت: تا گردانمت آموخته
میزنم این سنگ بر سر محکمت
سوخته برمینهم چون مرهمت
زانکه این دردی که این ساعت تو راست
این چنین درمانش خواهد گشت راست
گه ز ضرب او جراحت میرسد
گه ز مرهم نیز راحت میرسد
گر ز ضرب او جراحت نبودت
تا ابد امید راحت نبودت
راحت خود را شدی پیوسته دوست
بیجراحت نیز فقرت آرزوست!(بخش 9)
بوسعید مهنه قبضی داشت سخت
خادمی را گفت زود ای نیکبخت!
سخت بیخویشم، دمی باخویشم آر!
هرکه را بینی برون شو پیشم آر!
تا سخن گوید ز هرجانی مرا
راه بگشاید مگر جایی مرا
رفت خادم دید گبری خواندش
پیش شیخ آوردش و بنشاندش
شیخ گفتش: حال خویشم بازگوی!
نقد وقت خویش، پیشم بازگوی!
گبر گفتش: ای امام هر یکی!
در وجود آمد مرا دی کودکی
کردمش من نام جاویدان زیاد
دوش مرد و شیخ جاویدان زیاد(بخش 14)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1402 ساعت: 16:57