زندگی دریافت موجهای شوق است!چه از خود یا دیگران، چه از آدمی یا آفریده دیگر، چه مشاهده یا احساس! + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۳ ساعت ۱۲:۵۰ ب.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
و عشقسفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.و عشقصدای فاصله هاست.صدای فاصلههایی که- غرق ابهامند- نه،صدای فاصلههایی که مثل نقره تمیزندو با شنیدن یک هیچ میشوند کدر.همیشه عاشق تنهاست*و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست*و او و ثانیهها میروند آن طرف روز.و او و ثانیهها روی نور میخوابند*و او و ثانیهها بهترین کتاب جهان رابه آب میبخشند.و خوب میدانندکه هیچ ماهی هرگزهزار و یک گره رودخانه را نگشود.و نیمه شبها، با زورق قدیمی اشراقدر آبهای هدایت روانه میگردندو تا تجلی اعجاب پیش میرانند( هشت کتاب/مسافر)*تنهایی عاشق همراه فراق سازنده است. او با درک لحظه و ثانیههای ترد و شاداب و خوابیدن بر بستری از نور، چه شوقی در هستی افکنده!دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در پنجشنبه ۱۴۰۲/۰۹/۱۶ ساعت ۹:۴ ب.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
آن زیادهگو به رهایی و عشقورزی من خرده میگیرد و با این کار به رازهای غیبی که در عشق ورزیام نهفته است اعتراض میکند.۲- تو به اعتلایی که در راز عشق هست بیاعتنایی و تنها به نقصان گناه مینگری، آری هر که بیهنر باشد فقط عیبها را میبیند( خانلری: صدق محبت-حافظ گناه عشق ورزیاش را میبیند اما با کیمیاگری از آن عشق حق را به دست میآورد)۳-(پس این را بدان) که حوری بهشتی آن لحظه بوی خوش دارد که عطر میکده ما را در گریبان داشته باشد.۴- نازهای ساقی ما چنان راه دل اهل اسلام را میزند، که ازین شراب مگر صهیب(صحابی رومی پیامبر که شهره پاکدامنی بود) کند.۵- کلید گنج خوشبختی و کمال آدمی، مورد پذیرش بودن سالکان است و تردیدی در این نکته روا نیست( خانلری:مباد کس-به پذیرش عوام و این فضول نیازی نیست)۶- شبان وادی ایمن(جانب راست کوه طور و مکان میقات موسی)آنگاه به مراد سلوک میرسد، که از دل و جان خدمت پیری چون شعیب را به پایان رساند.۷- آنگاه که حافظ به فراز و نشیب جوانی و پیریاش مینگرد، اشک خونین از چشمانش جاری میشود(پیچیدگی و مرارت راه سلوک و راز غیبی نهفته در عشق)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در جمعه ۱۴۰۲/۰۷/۲۸ ساعت ۷:۲۱ ب.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
ملت عشق با راویهای بسیار،خواننده را با خود بر تپههایی سرشار از هیجان و زیبایی سیر میدهد: الا ۲۴ بار - قاتل ۲- شمس ۱۴- مرشد۲-مرید ۳- نامه برهان الدین واعظ به بابازمان و بالعکس ۲ -رومی ۷ - حسن گدا ۲- رز صحرا، لکاته ۵ - سلیمان دائم الخمر ۵- جزماندیش(عموی بیبرس پاسبان) ۲- علاءالدین۵ - کرا۵ -کیمیا ۶ - بیبرس جنگاور ۲-سلطان ولد۵ - هشام شاگرد مکتب ۱ بار تکرار شدهاند.عزیز به الا: تصوف بهت یاد میده چطور قبل از مرگ بمیری... تنها چیزی که میتونم به تو بدم لحظه حاضر هست.این همه چیزیه که من دارم.ولی واقعیت اینه که بقیه هم چیزی بیشتر از این ندارن.ما فقط دوست داریم تظاهر کنیم که هنوز وقت داریم.چرا باید همیشه با همه چیز بجنگیم؟ جنگ با تورم، سرطان، فساد حتی جنگ با اضافه وزن...ص ۳۷۳ابراز تاسف: مولانا یکی از گنجهای ادبی و شناسنامه فرهنگی- تاریخی ایران است. افسوس میخوریم که گنجهایمان را دیگران معرفی کنند( گاهی ناقص و تحریف شده) در جهانی که جادوی رسانه و افکار عمومی، قدرت فرهنگی ملتها را رقم میزند، کار ادبی هنرمندانه پیروزی فرهنگها را تعیین میکند. قالب هنری از شعر به داستان و فیلمنامه و سپس رسانه تغییر پیدا کرده است و ما( اساتید و علاقمندان فرهنگ ایران) دلمشغول افتخار به گذشتهایم با اکنونی توخالی! بی تردید پذیرفتن از دل و جان رشتههای یاد شده در آکادمیهای زبان و ادبیات فارسی گام اول است و هماهنگی هنرمندان و ادیبان گام بعدی. با آرزوی اعتلای ادبیات امروز ایران! دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
آنها؛ الا و دیوید نه تنها در شهر واحد، حتی در قارهای واحد هم زندگی نمیکردند، فرسنگها دور از هم. تفاوت آنها تا حد شب و روز بود... عشق چنان با تعجیل و ناخوانده بر "الا" وارد شد که پنداری سنگریزهای از ناکجا به تالاب ساکن زندگیاش پرت شده بود. ص۹اهل تصوف: سر قرآن در سوره فاتحه، سر فاتحه در بسم الله، جوهر اعلای آن"ب"، و نقطه زیر آن سراسر عالم.مثنوی با "ب" آغاز میشود، مثل فصلهای این کتاب.ص ۲۴شمس در کاروانسرای سمرقند: سرایی بزرگ با حیاطی پر از شکوفههای رز زرد و چاهی در میانه آن با خنکترین آب جهان...مردی میانسال با سیمایی خونگرم و چشمان میشی فرو رفته از خانه بیرون آمد تا مرا بیابد، هوار میکشید شمس، شمس، کجایی؟باد نیرومندی وزید و ماه پشت ابری پنهان شد، پنداری نمیخواست شاهد آن چیزی باشد که رخ میداد، جغدها از مویه افتادند و خفاشها از بال بال زدن، حتی اجاق از ترقترق افتاد.خاموشی محض بر جهان حاکم شدص ۳۵شمس در انتظار رومی: زمستانی سخت و طولانی، برف بود که روی برف آوار میشد. زمستان بود و بیخبری از بهار.ص ۸۹دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
در مورد فداکاری امام حسین زیاد شنیده ایم اما در باره کار خردمندانه و حساب شده ایشان کمتر.امام حسین (ع) با قیام خودش یک سلسله بزرگ حکومتی یعنی بنی امیه را ازمیان میبرد.مرور کنید زمان امام حسین(ع) را، پدر ایشان حضرت علی از نظر جامعه با فریب معاویه کاملا طرد شده و لعن او در منابر و بعد از نماز واجب است.برادر ایشان با فریب، شهید شده است وخود حضرت را نیز چیزی به حساب نمیآورند و فقط می گویند یا بیعت می کند، یا کشته می شود.قبل از این که امام حسین این کلمات را عاشقانه بر زبان جاری کند که ((اگر دین محمد جز با کشتن من مستقیم نمی شود پس ای شمشیرها مرا درآغوش بگیرید)) کاملا با برنامه ریزی دقیق به فکر تثبیت اندیشه خود و از میان بردن مکر و فریب یک حکومت بزرگ و پیچیده است که معاویه طی نیم قرن آن را پایه ریزی کرده است.به یک از این نمونه ها اشاره می کنم:در واقعه بردن اهل بیت به کربلا و سوالی که از ایشان می شود .جواب امام حسین (ع) این نظریه را به ذهن نزدیک می کند.امام حسین می فرماید من اهل بیتم را میبرم تا آنها پس از من خونم را زنده بدارند و به تعبیر من نگذارند دستگاه یزیدیان پس از کشته شدنم برایم مجلس عزا بگیرند و از روی فریب به خونخواهی من برخیزند.نکته دیگر که کمتر به آن اشاره شده است، امام حسین امام تمام عوالم است و در قضیه کربلا، همه این عوالم مدنظر ایشان بوده است گاهی در عالم پیامبران مساله قربانی شدن در راه خداوند بوده است؛ که در همین مساله بردن خانوده در جای دیگری امام ,(ع) می فرمایند :خداوند دوست دارد آنها را اسیر ببیند و در مساله حضرت ابراهیم توضیح دادهام .گاهی در دنیای ملموس زمان خودشان مبارزه با ظلم بوده است و گاهی برای کل تاریخ درس بوده است برای عالم ملائکه و جنیان نیز مسائل, ...ادامه مطلب
حرکت آفرینی عشقهر شبي عشقت جگر مي سوزدمهمچو شمعي تا سحر مي سوزدمبي پر و بال توام تا عشق توگاه بال و گاه پر مي سوزدمعطار غزل ۴۹۵وقتی فراق دردهای بیشمار آرد و رسیدن به وصال سختتربن کار، تمام دشواریها برای عاشق سهل میگردد و در مقایسه با سختی فراق آنها را خرد و قابل انجام میداند و این یعنی حرکت آفرینی عشق!عشق سوزاننده تاریکیهای درونصیقل عشق ورا بگزین که تا از آینهتزود بزداید به لطف خویشتن او زنگ زنگمولانا، غزل ۱۳۲۵بدیهای اخلاقی که غزالی، فیض کاشانی و ...کتابهای پر برگ( احیاء علوم الدین و...) بر آن نگاشتهاند، چگونه از وجود انسان رخت برمیبندد؟! وانگهی با رفتن هر بدی( حسادت، بزرگ بینی، خودخواهی، بدبینی و ...) دیوی دیگر سر در میآورد.آری عارفان و سالکان به درستی عشق را سوزاننده همه آنها و روشناییبخش جان میدانند.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
"لا الا الا الله"( سوره ۳۷ ایه ۳۵ سوره ۴۷ آیه ۱۹ و در ۳۷ مورد مفهوم لا اله الا ...)"هیچ ستایش شدهای چون خداوند نیست"به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسدتو را درین سخن انکار کار ما نرسدحافظ(غزل ۱۵۶)رکن اساسی عشق یکتا دانستن معشوق در زیبایی و دلپذیری است.درونمایه عشق در رکن اساسی توحید(شعار توحید) میدرخشد.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
بیا با حضور نورانی ات خدایمان را از تنهایی در آوریم و عشق ازلی را از سرزنش کروبیان رهایی بخشیم ۴ بهمن ۹۹ دکتر مهدی صحافیان آرامش و پرواز روح, ...ادامه مطلب
-پیوند ازل و ابد در فرازمانی عشق و عبور از جسم و روح در یک لحظه:در ازل بودند با روحانیان تا ابد با قدسیان هم خانه اندراه جسم و جان به بک تک می برند در طریقت اینچنین مردانه اندگنجهای مخفی اند این طائفه, ...ادامه مطلب
کیمیاگران عارف، بی ادعا مس وجود را به طلا تبدیل می کنند. در متون گهرخیز کهن حکایت تبدیل شراب به سرکه توسط شمس تبریزی چنین آمده است: مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد و تقاضای شراب نمود؟مولانا , ...ادامه مطلب
جزر و مد جانت امواج کانون هستی است به جداره های شوقم می خورد تو شهید و شاهد این جزر و مدی آن زمان که به ژرفای لحظه رسبده ای به ساحل انسانیت Le flux et reflux de l'amour Le flux et reflux de t, ...ادامه مطلب
عاقلی بر اسب می آمد سوار در دهان خفته می رفت ماربرد او را زخم آن دبوس سختزو گریزان تا به زیر یک درختسیب پوسیده بسی بد ریخته گفت ازین خور ای به درد آویخته1883امیر خردمند وقتی صحنه رفتن مار در دهان مرد را مشاهده کرد، با گرز او را از خواب بیدار کرد.مرد پا به فرار گذاشت تا زیردرخت سیب، بعد او را مجبور کرد که از سیب های پوسیده بخورد.بانگ می زد کای امیر آخر چراقصد من کردی چه کردم من تو راهر زمان می گفت او نفرین نو اوش می زد کاندرین صحرا بدومرد از ماری که درونش رفته بود بود آگاهی نداشت و امیر را ناسزا می گفت.اما پس از مدتی مار سیاه با همه آنچه خورده بود از دهانش بیرون آمد.مرد در مقابل امیر نیک خواه به سجده در آمد.مصطفی فرمود گر گویم به راستشرح آن دشمن که در جان شماستزهره های پر دلان هم بر دردنه رود ره نه غم کاری خورد1912تمثیل:نفس آدمی ماری است که در خواب دنیا درون ما جا خوش کرده است.تازیانه های خداوندی برای رهایی از آن است و اگر شرح آن مار را بازگو کند آدمی از ترس قادر به هیچ کاری نخواهد بود.@arameshsahafian, ...ادامه مطلب
آدمی جانشین خداوند است و این جانشینی از عشق دارد.انسان خلیفه ی خداوند است که خداوند به خاطرش ازفرشتگان ملامت شنید."آیا در زمین کسی را قرار می دهی که خونریزی کند."بقره/30پیش از این که ما عاشق خداوند باشیم او عاشق ما بوده است.و برای این عشق از فرشتگان ملامت شنیده است.و رسوایی عشق که خدای والا مقام را با خاک چه کار افتاده است؟!و اوج ملامت و رسوایی عشق، زمانی است که پدرمان باگناه نخستین از بهشت رانده شد. (برگرفته از مرصاد العباد ص 55)@arameshsahafian, ...ادامه مطلب
بود شیخی دایما او وام داراز جوانمردی که بود آن نامدارده هزاران وام کردی از مهانخرج کردی بر فقیران جهاندرویش عارف قرض می کرد و برای فقیران خرج می کرد.زمانی که عمرش به پایان رسید، طلبکاران برای گرفتن طلب خود؛ دورش جمع شدند.شیخ گفت این بدگمانان را نگر نیست حق را چارصد دینار زرکودکی حلوا ز بیرون بانگ زدلاف حلوا بر امید دانگ زددرویش عارف بر بدگمانی آنان می خندید که خداوند چهارصد دینار طلا ندارد؟!در این میان کودکی حلوا می فروخت.عارف دستور داد تا حلواهای کودک رابخرند به طلبکاران بدهند.نیم دینار هم طلب کودک اضافه شد و درویش پولی نداشت.کودک طبق را بر زمین زد و گریه می کرد که استادم مرا می کشد.طلبکاران گفتند مال ما را خوردی ، چرا حق این کودک بیچاره را می خوری....@arameshsahafian, ...ادامه مطلب