کیمیاگری عارفان(تبدیل شراب به سرکه، عشق مجازی به الهی، لحظه به حال خوش و ...)

ساخت وبلاگ

کیمیاگران عارف، بی ادعا مس وجود را به طلا تبدیل می کنند. در متون گهرخیز کهن حکایت تبدیل شراب به سرکه توسط شمس تبریزی چنین آمده است:

 مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد و تقاضای شراب نمود؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود  رسید. یکی از رقیبان مولوی  فریاد زد:”ای مردم!شیخ جلال الدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلال الدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شدزمانی که مردم این صحنه را دیدند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را  فریب داده و خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:”ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند.”
رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ای است ابدی، در حالی که  آب دهان به صورتت انداختند و ...

این سرمایة تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.

(این حکایت در مناقب العارفین افلاکی،مقالات الشمس و نفحات الانس آمده است)

 

آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 191 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 18:50