آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri

متن مرتبط با «پارسی» در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri نوشته شده است

برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند، ترجمه تفسیر طبری ۲۴ , 25

  • بدان‌وقت که ابراهیم هجرت کرد از دست نمرود، لوط؛ برادرزاده او نیز با او برفت تا به موتفکات رسیدند، هفت شهر بود و مهمتربن آن سدوم بود، لوط آنجا بیستاد و ابراهیم به مصر شد.گروهی زنان، ساره را آنجا بدیدند و هرگز به نیکوی او خلقی را ندیده بودند. پس خبر او به ملک مصر برداشتند.پس ملک مصر گفت: آن مرد و زن را پیش من آورید‌.ابراهیم مر ساره را گفت که چون ملک از تو پرسد بگو که من خواهر اوام و ملک ایشان را پیش خواند و بسی لطف کرد و به ساره اندر نگاه همی کرد و حالی او را پیش زنان خویش فرستاد. پس چون ابراهیم را گسیل کرد، اندرساعت به طلب ساره فرستاد و پرسید: این مرد از تو کی باشد؟ ساره: برادر من است. ملک: من این ساعت تو را بی برادر کنم.ابراهیم در گوشه‌ای شد و سر بر سجده نهاد که مرا با غم این حرمت، هیچ طاقت نمانده است. حق جبریل را بفرستاد تا حجاب برداشت تا هر چه ملک و ساره می‌کردند‌ می‌دید و می‌شنید.پس ملک جامه خواب راست کرد و ساره را پیش خواند و دست بر وی دراز خواست کرد و ساره دستی بر دست ملک زد گفت: خشک باد دستی که دراز کنند بر حرمت پیغامبران و در حال دست ملک بخوشید.ملک: ای زن تو کیستی؟جادوی؟این دست درست کن که مرا بعد ازین با تو هیچ کار نیست.ساره دعا کرد و دست ملک درست گشت.و دیگر بار ملک را صبر نمانده بود دست بر ساره دراز کرد و در حال دست ملک خشک شد...پس ملک به طلب ابراهیم فرستاد و بسیار نوازش کرد و یک بدره دینار بیاورد و ابراهیم قبول نکرد. ملک: از شما دست بندارم تا چیزی قبول نکنی و ابراهیم هیچ از وی نپذیرفت. پس ملک ساره را گفت: پیش کنیزکان رو و هر کدام که خواهی گزین کن و یک کنیزک بود که او ساره را لطف کرده بود نام او هاجر بود ملک آن را به ساره بخشید...(۱۶۲۵-۱۶۲۹)دکتر مهدی صحافیانآرامش و , ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند، ترجمه تفسیر طبری 26 و 27

  • سوره ق: و این سوره قاف به مکه فرو آمده است.پیغامبر همی‌گفت:شما را بمیرانند و باز زنده گردانند... ایشان همی‌گفتند: این نتوان بودنکه دیگر باره زنده شویم و برخیزیم و جبریل بیامد و این سوره بیاورد و این بر مثال سوگند است: بدین کوه قاف و بدین قرآن بزرگوار. و این کوه قاف گرداگرد جهان اندر است و این جهان بر مثال انگشت است در انگشتری و این کوه قاف از زمرد سبز است و با آسمان اول پیوسته است و از آن سوی آن چندان خلایق از گوناگون آفریده است که عدد آن بجز خدای هیچ‌کس نداند و روشنایی ایشان از کوه قاف باشد و این کبودی آسمان سبزی کوه قاف است. و این خلقان که بدین شهرهااند نزدیک کوه قاف، جابلقا و جابرسا و تارش و تافیل خوانند و ایشان را روشنایی از کوه قاف است که خورشید بدان‌جا نمی‌تابد که 4 ماه اندر ظلمت و تاریکی بباید رفت تا آن وقت بدان جایگاه رسند و از مشرق و مغرب بباید گذشتن. این است صفت کوه قاف، اما قرآن مجید جمله به یک بار فرستاد به آسمان چهارم و از آن جایگاه چنان که لایق وقت بود می‌فرستاد سوی پیغامبر ع...(1744-1745)آرامش و پرواز روحبرگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند، ترجمه تفسیر طبری 27معراج(نجم 8-18):معراج دیگر آن بود که جبریل بیامد و آن براق از بهشت بیاورد و او را به بیت المقدس برد و از آنجا به همه آسمانها و به هفتاد حجاب بگذرانید. تا آنجا که جبریل گفت به جایگاه رسیدی سخن گوی! حق تعالی با او سخن گفت بی واسطه‌ای.و دیگر بار آن بود که از مدینه برفت و تا آنجا که حق گفت: و بود چون دو کمان یا نزدیک‌تر و آن بود که در روزگار پیغامبر عرب پیوسته مفاخرت کردندی و بیشتر فخر کردن ایشان به تیر انداختن و کمان‌های سخت داشتن ببودی. کمان یکدیگر بکشیدندی و گفتندی که تا خود کمان کدام سخت‌تر است و کدام, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند، ترجمه تفسیر طبری 28

  • پس لختی قصه موسی بن عمران آید: مر بنی اسرائیل را گفت چرا مرا رنجه همی دارید و استوار ندارید؟ و این استوار ناداشتن بنی‌اسرائیل موسی را آن بود که چون خدای او را به مناجات خواند، او را استوار نمی‌داشتند و هفتاد پیرمرد معروف گزین کردند و با او بفرستادند و گفتند: تا چون خدای با تو سخن گوید ایشان بشنوند که او با تو چه همی‌گوید. چون هفتاد تن برفتند و بشنیدند که حق با موسی سخن همی‌گفت، گفتند: ما چنان خواهیم که خدایی که با تو سخن همی‌گوید او را ببینیم و چون آن سخن بگفتند، آن صاعقه اندر آمد و آن هفتاد تن جمله بسوختند. پس موسی تافته شد و گفت بارخداوندا! اکنون من باز پیش بنی‌اسرائیل نتوانستم رفتن.گویند آن پیران ما را بردی و همه را هلاک کردی، پس خدای از بهر موسی جان‌های ایشان باز داد و همه را زنده گردانید.و این استوار ناداشتن دیگر آن بود، که چون به بیابان تیه اندر بودند خدای موسی را آگاه کرد که من به فلان وقت هارون را پیش خویش خواهم آوردن، پس موسی و هارون همی‌رفتند. از دور بک بن درخت بدیدند و چون به نزدیک رسیدند تختی پیدا آمد و جامه‌های الوان بر آن انداخته بودند و هارون موسی را گفت: این تخت که راست؟ موسی گفت: ندانم.هارون برفت بر آن تخت خفت، خدای جان او برداشت و آن تخت از چشم موسی ناپیدا شد. بنی اسرائیل او را استوار نداشتند و گفتند تو هارون را ببردی و هلاک کردی چنان‌که گفت: ای ایمان آورندگان مانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند پس خداوند او را از آنچه می‌گفتند مبرا داشت و در نزد خداوند خوش نام بود. احزاب/69(1861-1863) دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۰ ساعت ۹:۲۵ ق.ظ توسط مهدی صحافیان  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند ۲۹

  • وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره. روی‌ها در آن روز شاد و به خداوند خویش نظرکنان قیامه/۲۲مثل مومن مثل باز است، باز را چون بگیرند و بخواهند شایسته دست شاه گردد، چشم او بربندند و بندی بر پایش نهند و‌در اتاقی تاریک بازدارند تا وطن خود فراموش کند، آنگاه چشمش بگشایند خوراک گوشت پیش او نهند و دست شاه را جای او دهند. آنگاه با خود گوید: که را در جهان این منزلت که مراست؟بر این مثل چون خواهند مومن را خلعت دوستی حق پوشانند مدتی در چهار دیوار لحد بازدارند، آنگاه طبل قیامت برزنند، چشم بگشاید، نور بهشت بیند و شراب وصل نوشد! بر سفره جاویدان بنشیند و چون چشم باز کند خود را بر دست شاه بیند!پیر طریقت: بهره عارفان در بهشت سه چیز است: سماع و شراب و دیدار، سماع را فرمود: فی روضه یحبرون شراب را گفت: و سقیهم ربهم شرابا طهورا، دیدار را گفت: الی ربها ناظره. سماع بهره گوش، شراب بهره لب و زبان و دیدار بهره چشم است. سماع واجدان را، شراب عاشقان را و دیدار دوستان راست. سماع طرب فزاید، شراب زبان گشاید، دیدار صفت رباید. سماع مطلوب را نقد کند، شراب راز را جلوه کند، دیدار عارف را فرد کند!( تفسیر خواجه عبدالله، ج۲، ۵۷۳)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند ۳۰

  • واشفع والوتر. فجر/۳سوگند به خلق جهان که جفت یکدیگر و ضد* یکدیگر آفرید: نرینه و مادینه، روز و شب، آسمان و زمین، دریا و خشکی، آفتاب و ماه، آدمی و پری، گناه و ثواب، دانش و نادانی، توانایی و ناتوانی، زندگی و مرگ! وتر، یکتا و یگانه و برابر شفع است. مفسرین و دانشمندان:-شفع کوه صفا و مروه و وتر خانه کعبه- شفع مسجد حرام و مدینه، و وتر مسجد اقصی-شفع روز و شب و وتر رستاخیز- شفع نفس و روح امروز و وتر روح فردا- شفع ارادت و نیت و وتر وحدت-شفع زاهد و عابد و وتر مرید بی قرینوتر مریدی باشد که قرینه ندارد، تنها باشد و تنها رود.چنانکه ابراهیم خلیل را گفتند فرزند تو قرینه توست او را از دل بیرون کن به قربان بده تا مریدی صادق باشی! نشان صدق ارادت آن است که از پیش خود برخیزد و بود خود نابود انگارد.پیر طریقت: الاهی! بود من بر من تاوان است! تو آب جود خود بر من باران!ارادت مرید از خواست خداست؛ خواست مرد از خواست او خیزد! این‌ها منزل‌های بندگی و پرستندگی است، مرید چون این منزل‌ها را بازبرد، مطلوب او جمله طالب گردد و ندای ارجعی الی ربک به جان وی رسد : گاه آن رسیده که بازآیی و با ما باشی:ای باز هوا گرفته باز آی و مروکز رشته تو سری در انگشت من استزینهار که چون آیی از راه دنیا نیایی، که پایت به گل فرو رود! و از راه نفس نیایی که به ما نرسی! بر درگاه ما تنها راه دل بار** است!بزرگی را پرسیدند: راه حق چون است؟ گفت: قدم در قدم نیست، اما دل در دل است و جان در جان، به جان رو تا به درگاه رسی، به دل رو تا به پیش‌گاه آیی!خون صدیقان بپالودند و زان ره ساختندجز به جان رفتن در این ره یک قدم را بار** نیست!( تفسیر خواجه عبدالله، ج۲، ۶۱۲)*در قسمت ۲۷ آیه ۴۹ سوره ذاریات گذشت.** اجازه ورود پادشاه- بار عام-دکتر مهدی صحافیانار, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند ۱۰

  • والمومنون ‌والمومنات بعضهم اولیاء بعض... توبه/۷۱خداوند جهان و جهانیان، نوازنده دوستان، یادگار بی‌دلان، بنگر که مؤمنان را چگونه نوازش کرد و ایشان را چه تشریف داد!در خبر است که روز رستاخیر مردم در عرصات ایستاده، دل‌ها پر فزع و جان‌ها پر حسرت و آفتاب از نزدیک تابان! از جانب عرش ندا آید که دوست‌داران از بهر خدا کجایند، تا من در سایه خود فرود آرم.پیر طریقت: الاهی! عنایت تو کوه است و فضل تو دریا! کوه کی فرسود و دریا کی کاست؟ عنایت تو کی جست و فضل تو کی واخواست؟ پس شادی یکی است که دوست یکتاست.وعدالله المومنین والمومنات جنات تجری من تحتها الانهار...توبه/۷۲آن بهشت نه یک بهشت است که بهشت‌هاست نه یک درجه است که درجه‌هاست، بعضی برتر و بعضی فروتر و شک نیست که مقام معرفت اولیا برتر از عامه و ...بایزید بسطامی را پرسیدند به چه چیز به این مقام رسیدی؟ گفت: به تنی برهنه و شکمی گرسنه و دلی پردرد و جانی پر حسرت!از عارفی از درجه ایمان پرسیدند، گفت: آدمی بباید چهل سال دوید تا حقیقت جمال ایمان بداند و پیغمبران را پیش از چهل سال ممکن نشد. پس از چهل سال، چون به حقیقت ایمان رسند، ایشان را امروز بهشت نقد* و فردا جنات عدن باشد! امروز آنان را بهشت وصل باشد و فردا بهشت فضل، امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان است.(تفسیر خواجه عبدالله، ۴۰۶)*بهشت نقد از همین جهان آغاز می‌شود و در آن جهان تجلی دیگری می‌پذیرد.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند ۱۱

  • ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم یونس/ ۹نیک‌مردان کسانی هستند، که خداوند آنان را به حسن عنایت پرورد و به صحبت خود نزدیک گرداند تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه!پیر طریقت: توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، بلکه او را یگانه باشی! در آغاز نیتی غیبی دهد تا از جهان باز برد و در دلشان نوری افکند تا از جهانیان باز برد، پس از آن کشفی دهد تا از آب و گل باز برد و چون منفرد* شود وصال را شاید!جوینده تو هم چو تو فردی بایدآزاد ز هر علت و دردی بایدقل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق یونس/۳۵حق، نامی از نام‌های خداوند: او به راستی خداست و به خدایی سزاست...بر اهل طریقت این نام بسیار رود، این طایفه از شهود افعال به صفات پیوستند و از صفات به ذات، اول نظاره صنع کردند سپس از صنع گذشته نظاره صفات کردند، باز نظاره صفات بگذاشتند و نظاره ذات کردند.مصطفی در نظاره فعل گفت: از عقاب تو به عفوت پناه می‌برم.در نظاره صفت: از خشم تو به رضایت پناه می‌برم. در نظاره ذات: از تو به خودت پناه می‌برم! آنگاه از دیدن خود گذشت، از صفات مجرد گشت، از مقام فنا گفت: ثنای بر تو را نتوانم شمرد، باز قدم بالاتر نهاد بر مقام بقا...پیر طریقت: ای رستاخیز شواهد و استهلاک رسوم! عارف به نیستی خود زنده است، همه در آرزوی دیدارند و من در دیدار گم! سیل که به دریا رسید از آن سیل چه معلوم؟ جهان از روز پر است و نابینای مسکین محروم.خصمان گویند کاین سخن زیبا نیستخورشید نه مجرم ار کسی بینا نیست( تفسیر خواجه عبدالله،ص ۴۲۵ و ۴۳۲)* فرد و منفرد: بی تعلق و‌ رهادکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند ۱۲

  • و لقدجائت رسلناابراهیم بالبشری هود/۶۹خداوند فرشتگان به ابراهیم فرستاد تا او را به خلیل بودن بشارت دهند، ابراهیم پنداشت که مهمانانند! زود برخاست و خوراکی( گوساله بریان شده) آورد، خداوند آن شتاب‌زدگی از او پسندید و از او تمجید کرد.جنید: بنای تصوف بر شش خصلت نهاده‌اند: اول سخا، دوم رضا، سوم صبر، چهارم پشمینه پوشی، پنجم جهان‌گردی، ششم فقر.سخا برای ابراهیم، رضا برای اسمعیل، صبر برای ایوب، پشمینه پوشی برای موسی، جهان‌گردی برای عیسی و فقر( نخواستن) برای محمد.و قال الذی اشتریه من مصر... اکرمی مثواه...او نتخذه ولدا. یوسف/۲۱عزیز مصر چون یوسف را بخرید، به زلیخا گفت: این غلام را بزرگ دار که ما را بکار آید و فرزندی را بشاید. خانه جداگانه بیاراستند و فرش‌های گران‌مایه افکندند، یوسف بسان زاهدان به روزه و نماز مشغول بود و در فراق یعقوب غریب‌وار روز به سر می‌برد.تا روزی بر در سرای نشسته بود، مردی را دید بر شتری نشسته و صحف ابراهیم همی‌خواند، یوسف چون آواز عبرانی شنید از جای برجست و پرسید از کجایی؟ گفت: از کنعانم. پرسید ای کنعانی از پیغمبر شما چه خبر داری؟ گفت: حدیث پیغمبر مپرس که هر که بشنود غمگین شود!ماها! به کدام آسمانت جویمسروا! به کدام بوستانت جویمیوسف چندان بگریست که بی‌تاب شد بیفتاد و‌ از هوش برفت، یوسف به هوش بازآمد، مرد رفته بود، دردش بر درد زیادت شد و‌اندوه فزود، که پیغامی به پدر نداد تا این پیر پردرد را دل‌جویی و تسلی باشد.آری! این درد بر درد چرا؟ و حسرت بر حسرت از کجا؟ آری، تا عاشق دل‌خسته بداند که آن بلا، قضاست، هرچند نه بر وفق اختیار و رضاست! سوخته را باز سوختن کی رواست؟!آری! هم‌چنان که آتش، خرقه‌ای سوخته خواهد تا ببفروزد، درد فراق هم دل‌سوخته‌ای خواهد تا با وی درسازد!هر درد که ز, ...ادامه مطلب

  • برگزیده ادب پارسی با نگرش به " رستاخیر تمدن ایرانی- اندیشه فرهنگ ساز ۸

  • موضوع: معیار دانایی-پرهیز از سرایت نادانی... نادان را مردم مدان و داناي بي هنر را دانا مشمر و پرهيزگار بي دانش را زاهد مدان. و با مردم نادان صحبت مكن خاصه با ناداني كه پندارد داناست.و بر جهل خرسند مشو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها