بدانوقت که ابراهیم هجرت کرد از دست نمرود، لوط؛ برادرزاده او نیز با او برفت تا به موتفکات رسیدند، هفت شهر بود و مهمتربن آن سدوم بود، لوط آنجا بیستاد و ابراهیم به مصر شد.گروهی زنان، ساره را آنجا بدیدند و هرگز به نیکوی او خلقی را ندیده بودند. پس خبر او به ملک مصر برداشتند.پس ملک مصر گفت: آن مرد و زن را پیش من آورید.ابراهیم مر ساره را گفت که چون ملک از تو پرسد بگو که من خواهر اوام و ملک ایشان را پیش خواند و بسی لطف کرد و به ساره اندر نگاه همی کرد و حالی او را پیش زنان خویش فرستاد. پس چون ابراهیم را گسیل کرد، اندرساعت به طلب ساره فرستاد و پرسید: این مرد از تو کی باشد؟ ساره: برادر من است. ملک: من این ساعت تو را بی برادر کنم.ابراهیم در گوشهای شد و سر بر سجده نهاد که مرا با غم این حرمت، هیچ طاقت نمانده است. حق جبریل را بفرستاد تا حجاب برداشت تا هر چه ملک و ساره میکردند میدید و میشنید.پس ملک جامه خواب راست کرد و ساره را پیش خواند و دست بر وی دراز خواست کرد و ساره دستی بر دست ملک زد گفت: خشک باد دستی که دراز کنند بر حرمت پیغامبران و در حال دست ملک بخوشید.ملک: ای زن تو کیستی؟جادوی؟این دست درست کن که مرا بعد ازین با تو هیچ کار نیست.ساره دعا کرد و دست ملک درست گشت.و دیگر بار ملک را صبر نمانده بود دست بر ساره دراز کرد و در حال دست ملک خشک شد...پس ملک به طلب ابراهیم فرستاد و بسیار نوازش کرد و یک بدره دینار بیاورد و ابراهیم قبول نکرد. ملک: از شما دست بندارم تا چیزی قبول نکنی و ابراهیم هیچ از وی نپذیرفت. پس ملک ساره را گفت: پیش کنیزکان رو و هر کدام که خواهی گزین کن و یک کنیزک بود که او ساره را لطف کرده بود نام او هاجر بود ملک آن را به ساره بخشید...(۱۶۲۵-۱۶۲۹)دکتر مهدی صحافیانآرامش و , ...ادامه مطلب
سوره ق: و این سوره قاف به مکه فرو آمده است.پیغامبر همیگفت:شما را بمیرانند و باز زنده گردانند... ایشان همیگفتند: این نتوان بودنکه دیگر باره زنده شویم و برخیزیم و جبریل بیامد و این سوره بیاورد و این بر مثال سوگند است: بدین کوه قاف و بدین قرآن بزرگوار. و این کوه قاف گرداگرد جهان اندر است و این جهان بر مثال انگشت است در انگشتری و این کوه قاف از زمرد سبز است و با آسمان اول پیوسته است و از آن سوی آن چندان خلایق از گوناگون آفریده است که عدد آن بجز خدای هیچکس نداند و روشنایی ایشان از کوه قاف باشد و این کبودی آسمان سبزی کوه قاف است. و این خلقان که بدین شهرهااند نزدیک کوه قاف، جابلقا و جابرسا و تارش و تافیل خوانند و ایشان را روشنایی از کوه قاف است که خورشید بدانجا نمیتابد که 4 ماه اندر ظلمت و تاریکی بباید رفت تا آن وقت بدان جایگاه رسند و از مشرق و مغرب بباید گذشتن. این است صفت کوه قاف، اما قرآن مجید جمله به یک بار فرستاد به آسمان چهارم و از آن جایگاه چنان که لایق وقت بود میفرستاد سوی پیغامبر ع...(1744-1745)آرامش و پرواز روحبرگزیده ادب پارسی در تفسیر کتاب خداوند، ترجمه تفسیر طبری 27معراج(نجم 8-18):معراج دیگر آن بود که جبریل بیامد و آن براق از بهشت بیاورد و او را به بیت المقدس برد و از آنجا به همه آسمانها و به هفتاد حجاب بگذرانید. تا آنجا که جبریل گفت به جایگاه رسیدی سخن گوی! حق تعالی با او سخن گفت بی واسطهای.و دیگر بار آن بود که از مدینه برفت و تا آنجا که حق گفت: و بود چون دو کمان یا نزدیکتر و آن بود که در روزگار پیغامبر عرب پیوسته مفاخرت کردندی و بیشتر فخر کردن ایشان به تیر انداختن و کمانهای سخت داشتن ببودی. کمان یکدیگر بکشیدندی و گفتندی که تا خود کمان کدام سختتر است و کدام, ...ادامه مطلب
پس لختی قصه موسی بن عمران آید: مر بنی اسرائیل را گفت چرا مرا رنجه همی دارید و استوار ندارید؟ و این استوار ناداشتن بنیاسرائیل موسی را آن بود که چون خدای او را به مناجات خواند، او را استوار نمیداشتند و هفتاد پیرمرد معروف گزین کردند و با او بفرستادند و گفتند: تا چون خدای با تو سخن گوید ایشان بشنوند که او با تو چه همیگوید. چون هفتاد تن برفتند و بشنیدند که حق با موسی سخن همیگفت، گفتند: ما چنان خواهیم که خدایی که با تو سخن همیگوید او را ببینیم و چون آن سخن بگفتند، آن صاعقه اندر آمد و آن هفتاد تن جمله بسوختند. پس موسی تافته شد و گفت بارخداوندا! اکنون من باز پیش بنیاسرائیل نتوانستم رفتن.گویند آن پیران ما را بردی و همه را هلاک کردی، پس خدای از بهر موسی جانهای ایشان باز داد و همه را زنده گردانید.و این استوار ناداشتن دیگر آن بود، که چون به بیابان تیه اندر بودند خدای موسی را آگاه کرد که من به فلان وقت هارون را پیش خویش خواهم آوردن، پس موسی و هارون همیرفتند. از دور بک بن درخت بدیدند و چون به نزدیک رسیدند تختی پیدا آمد و جامههای الوان بر آن انداخته بودند و هارون موسی را گفت: این تخت که راست؟ موسی گفت: ندانم.هارون برفت بر آن تخت خفت، خدای جان او برداشت و آن تخت از چشم موسی ناپیدا شد. بنی اسرائیل او را استوار نداشتند و گفتند تو هارون را ببردی و هلاک کردی چنانکه گفت: ای ایمان آورندگان مانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند پس خداوند او را از آنچه میگفتند مبرا داشت و در نزد خداوند خوش نام بود. احزاب/69(1861-1863) دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۰ ساعت ۹:۲۵ ق.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
باید مدارهای انرژی خود را گسترش داد تا در تجربههای زندگی( همه اتفاقات خوب یا بد)خود مشارکت کنیم نه اینکه به منظور در امان ماندن آنها را دور بزنیم.آنگاه که ما مدارهای انرژی خود را که خاموش بودهاند، روشن میکنیم، آگاهی خودخواسته را از روح در آن چاکرا آغاز میکنیم و وقتی حیات به مکانهای خاموش برگشت، خود بخود کل سیستم به سلامتی و سرزندگی برمیگردد.ما معمولا درمان را در حل کردن مشکل میبینیم اما چنین نیست. وجود نیروی بنیادی حیات یک حالت سلامتی بینقص است که ناکارآمدی و بیماری نمیتوانند در آن حالت وجود داشته باشند.تجربه سارا موفقیت در روشن کردن مدارهای انرژی را نشان میدهد. پیش از دوره سطح ۱ در بیان درونیترین واقعیتهای خود مشکل داشت.او اضطراب و سرکوب احساسی زیادی را تجربه کرده بود. سارا کشف کرد که با بیان واقعیت اجازه میدهد حقیقت وجودیاش به بیرون بتابد و مرکز درونش به لرزه میافتد.پیش از این احساس نکرده بود در امان است و از او استقبال میشود و این مقاومت بر سیستم انرژی او تاثیر منفی گذاشته بود.او یاد گرفت که انرژی هر یک از چاکراهای خود را روشن کند و تجسم ضمیر واقعی خود را آغاز کرد.او شفا پیدا کرده است سندروم روده، بیماری پوستی، دیسک و درد مفاصل کاملا از بین رفته لکه های نوک سینه و احتمال سرطان از میان رفته است. او با لذت کدهای انرژی را به دیگران آموزش میدهد تا به آنها کمک کند.بنابراین هدف کدهای انرژی این نیست که مشکلات را با روش متخصصان انرژیدرمانی درمان کند بلکه هدف این است که شما تجسم کاملترین ضمیر خود باشید و البته به عنوان یک نتیجه جانبی موجب درمان در همه زمینههای زندگی میشود.۱۰۱-۱۰۴دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۲/۱۰ , ...ادامه مطلب
روح نیروی درمان کننده در زندگی ماست.از اینرو وقتی ماهیت انرژی( خود واقعی ما) به صورت کامل به گردش درآید درمان در همه سطوح رخ میدهد.اما چگونه باید خود را به سطح انرژی ضمیر روحانی برسانیم؟باید یک رویکرد کلیگرایانه داشته باشیم که شامل همکاری با ذهن، بدن و روح باشد.باور صحیح: ما یک روح از جنس انرژی هستیم که یک بدن دارد و یک ذهن هم دارد. بدن و ذهن ابزارهایی هستند که به ما کمک میکنند بهشتیترین زندگی را بر روی زمین داشته باشیم.ما فقط موجودات روحانی نیستیم که یک تجربه مادی و دنیوی انجام میدهیم بلکه تجربه روحانی را در انتهای طیف انرژی( دنیا) انجام میدهیم.تفاوت این دو خیلی زیاد است.هر چیزی در بدن رخ میدهد نخست در سطح انرژی رخ داده است.-بدن ابزار روح-استفاده روح از این ابزار برای گفتگو با ذهن آگاهنقش ذهن-شخصیت محافظت کننده: ذهن هم بدن مادی و هم هویت شخصیتی ما را در امان نگه میدارد پس با مقایسه گذشته هورمونهای استرس را به درون بدن میفرستد چون درگیر جنگ با محیط است.۱۰۱-۱۰۳دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح + نوشته شده در جمعه ۱۴۰۲/۱۲/۱۱ ساعت ۱۰:۱۳ ق.ظ توسط مهدی صحافیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
برگزیدههای تقابل علم ودیناتومبیل راه افتاد مقابل یک ساختمان مستطیل شکل از شیشه و برنز ایستاد.راننده گفت یک معبد شیشهای.لانگدون پرسید: یک کلیسا؟خلبان: البته که نه. کلیسا تنها چیزی است که نداریم.مذهب این مکان فیزیک است. نام خدا را هر طور دوست داری ذکر کن فقط به ذرات اتم توهین نکن! ص ۲۸کهلر: اشراقیون چه کسانی هستند؟لانگدون: از شروع تاریخ شکاف عمیقی میان علم و مذهب وجود داشته. کلیسا آنها را کشت تا حقیقتهای علمی را پنهان کند.مذهب همیشه مزاحم علم بوده است.ص۴۳گالیله یکی از اشراقیون بود.همینطور کاتولیکی با ایمان: وقتی از درون تلسکوپش به سیاره چرخندهای نگاه میکند، در موسیقی آن، صدای خدا را میشنود. علم و مذهب دشمنی ندارند، دو زبان مختلف برای بیان یک قصه؛ قصه تقارن و توازن، بهشت و جهنم، شب و روز، داغ و سرد، خدا و شیطان، علم و مذهب هر دو در تقارن خدا به هم میپیوندند. مجموعه بینهایت نور و تاریکی.ص ۴۴من مطالعات سمبلشناسی مذهبی دارم.یک دانشگاهی هستم نه کشیش،لازم نیست کسی سرطان داشته باشد تا بتواند علایمش را حلاجی کند...ص۳۲قانونهای فیزیک حکم کرباسی را دارند که خداوند گسترانده است تا بر روی آن شاهکارش را نقاشی کند. ص۷۳دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
تصحیح وانتشار متون با ارزش ادبی ایران، گامی استوار برای بازیابی فرهنگ با افتخار این سرزمین است.کتاب منظومه عاشقانه سسی و پنون( حسن و ناز) تصحیح مقدمه و توضیحات دکتر مهدی صحافیان، منظومه عاشقانه بلوچی با پیروی از خسرو و شیرین نظامی است.لطفا برای تهیه کتاب پیام دهید تا از طریق پست آن را دریافت کنید.با سپاس از ابراز محبت دوستان و دانشجویان ارجمند در چاپ کتاب منظومه عاشقانه سسی و پنون ، احتراما اعلام می گردد کتاب در انتشارات امام، کتاب قلم و پردیس کتاب( خ ابن سینا مشهد )موجود است. بخوانید, ...ادامه مطلب
وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره. رویها در آن روز شاد و به خداوند خویش نظرکنان قیامه/۲۲مثل مومن مثل باز است، باز را چون بگیرند و بخواهند شایسته دست شاه گردد، چشم او بربندند و بندی بر پایش نهند ودر اتاقی تاریک بازدارند تا وطن خود فراموش کند، آنگاه چشمش بگشایند خوراک گوشت پیش او نهند و دست شاه را جای او دهند. آنگاه با خود گوید: که را در جهان این منزلت که مراست؟بر این مثل چون خواهند مومن را خلعت دوستی حق پوشانند مدتی در چهار دیوار لحد بازدارند، آنگاه طبل قیامت برزنند، چشم بگشاید، نور بهشت بیند و شراب وصل نوشد! بر سفره جاویدان بنشیند و چون چشم باز کند خود را بر دست شاه بیند!پیر طریقت: بهره عارفان در بهشت سه چیز است: سماع و شراب و دیدار، سماع را فرمود: فی روضه یحبرون شراب را گفت: و سقیهم ربهم شرابا طهورا، دیدار را گفت: الی ربها ناظره. سماع بهره گوش، شراب بهره لب و زبان و دیدار بهره چشم است. سماع واجدان را، شراب عاشقان را و دیدار دوستان راست. سماع طرب فزاید، شراب زبان گشاید، دیدار صفت رباید. سماع مطلوب را نقد کند، شراب راز را جلوه کند، دیدار عارف را فرد کند!( تفسیر خواجه عبدالله، ج۲، ۵۷۳)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
واشفع والوتر. فجر/۳سوگند به خلق جهان که جفت یکدیگر و ضد* یکدیگر آفرید: نرینه و مادینه، روز و شب، آسمان و زمین، دریا و خشکی، آفتاب و ماه، آدمی و پری، گناه و ثواب، دانش و نادانی، توانایی و ناتوانی، زندگی و مرگ! وتر، یکتا و یگانه و برابر شفع است. مفسرین و دانشمندان:-شفع کوه صفا و مروه و وتر خانه کعبه- شفع مسجد حرام و مدینه، و وتر مسجد اقصی-شفع روز و شب و وتر رستاخیز- شفع نفس و روح امروز و وتر روح فردا- شفع ارادت و نیت و وتر وحدت-شفع زاهد و عابد و وتر مرید بی قرینوتر مریدی باشد که قرینه ندارد، تنها باشد و تنها رود.چنانکه ابراهیم خلیل را گفتند فرزند تو قرینه توست او را از دل بیرون کن به قربان بده تا مریدی صادق باشی! نشان صدق ارادت آن است که از پیش خود برخیزد و بود خود نابود انگارد.پیر طریقت: الاهی! بود من بر من تاوان است! تو آب جود خود بر من باران!ارادت مرید از خواست خداست؛ خواست مرد از خواست او خیزد! اینها منزلهای بندگی و پرستندگی است، مرید چون این منزلها را بازبرد، مطلوب او جمله طالب گردد و ندای ارجعی الی ربک به جان وی رسد : گاه آن رسیده که بازآیی و با ما باشی:ای باز هوا گرفته باز آی و مروکز رشته تو سری در انگشت من استزینهار که چون آیی از راه دنیا نیایی، که پایت به گل فرو رود! و از راه نفس نیایی که به ما نرسی! بر درگاه ما تنها راه دل بار** است!بزرگی را پرسیدند: راه حق چون است؟ گفت: قدم در قدم نیست، اما دل در دل است و جان در جان، به جان رو تا به درگاه رسی، به دل رو تا به پیشگاه آیی!خون صدیقان بپالودند و زان ره ساختندجز به جان رفتن در این ره یک قدم را بار** نیست!( تفسیر خواجه عبدالله، ج۲، ۶۱۲)*در قسمت ۲۷ آیه ۴۹ سوره ذاریات گذشت.** اجازه ورود پادشاه- بار عام-دکتر مهدی صحافیانار, ...ادامه مطلب
والمومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض... توبه/۷۱خداوند جهان و جهانیان، نوازنده دوستان، یادگار بیدلان، بنگر که مؤمنان را چگونه نوازش کرد و ایشان را چه تشریف داد!در خبر است که روز رستاخیر مردم در عرصات ایستاده، دلها پر فزع و جانها پر حسرت و آفتاب از نزدیک تابان! از جانب عرش ندا آید که دوستداران از بهر خدا کجایند، تا من در سایه خود فرود آرم.پیر طریقت: الاهی! عنایت تو کوه است و فضل تو دریا! کوه کی فرسود و دریا کی کاست؟ عنایت تو کی جست و فضل تو کی واخواست؟ پس شادی یکی است که دوست یکتاست.وعدالله المومنین والمومنات جنات تجری من تحتها الانهار...توبه/۷۲آن بهشت نه یک بهشت است که بهشتهاست نه یک درجه است که درجههاست، بعضی برتر و بعضی فروتر و شک نیست که مقام معرفت اولیا برتر از عامه و ...بایزید بسطامی را پرسیدند به چه چیز به این مقام رسیدی؟ گفت: به تنی برهنه و شکمی گرسنه و دلی پردرد و جانی پر حسرت!از عارفی از درجه ایمان پرسیدند، گفت: آدمی بباید چهل سال دوید تا حقیقت جمال ایمان بداند و پیغمبران را پیش از چهل سال ممکن نشد. پس از چهل سال، چون به حقیقت ایمان رسند، ایشان را امروز بهشت نقد* و فردا جنات عدن باشد! امروز آنان را بهشت وصل باشد و فردا بهشت فضل، امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان است.(تفسیر خواجه عبدالله، ۴۰۶)*بهشت نقد از همین جهان آغاز میشود و در آن جهان تجلی دیگری میپذیرد.دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم یونس/ ۹نیکمردان کسانی هستند، که خداوند آنان را به حسن عنایت پرورد و به صحبت خود نزدیک گرداند تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه!پیر طریقت: توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، بلکه او را یگانه باشی! در آغاز نیتی غیبی دهد تا از جهان باز برد و در دلشان نوری افکند تا از جهانیان باز برد، پس از آن کشفی دهد تا از آب و گل باز برد و چون منفرد* شود وصال را شاید!جوینده تو هم چو تو فردی بایدآزاد ز هر علت و دردی بایدقل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق یونس/۳۵حق، نامی از نامهای خداوند: او به راستی خداست و به خدایی سزاست...بر اهل طریقت این نام بسیار رود، این طایفه از شهود افعال به صفات پیوستند و از صفات به ذات، اول نظاره صنع کردند سپس از صنع گذشته نظاره صفات کردند، باز نظاره صفات بگذاشتند و نظاره ذات کردند.مصطفی در نظاره فعل گفت: از عقاب تو به عفوت پناه میبرم.در نظاره صفت: از خشم تو به رضایت پناه میبرم. در نظاره ذات: از تو به خودت پناه میبرم! آنگاه از دیدن خود گذشت، از صفات مجرد گشت، از مقام فنا گفت: ثنای بر تو را نتوانم شمرد، باز قدم بالاتر نهاد بر مقام بقا...پیر طریقت: ای رستاخیز شواهد و استهلاک رسوم! عارف به نیستی خود زنده است، همه در آرزوی دیدارند و من در دیدار گم! سیل که به دریا رسید از آن سیل چه معلوم؟ جهان از روز پر است و نابینای مسکین محروم.خصمان گویند کاین سخن زیبا نیستخورشید نه مجرم ار کسی بینا نیست( تفسیر خواجه عبدالله،ص ۴۲۵ و ۴۳۲)* فرد و منفرد: بی تعلق و رهادکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
و لقدجائت رسلناابراهیم بالبشری هود/۶۹خداوند فرشتگان به ابراهیم فرستاد تا او را به خلیل بودن بشارت دهند، ابراهیم پنداشت که مهمانانند! زود برخاست و خوراکی( گوساله بریان شده) آورد، خداوند آن شتابزدگی از او پسندید و از او تمجید کرد.جنید: بنای تصوف بر شش خصلت نهادهاند: اول سخا، دوم رضا، سوم صبر، چهارم پشمینه پوشی، پنجم جهانگردی، ششم فقر.سخا برای ابراهیم، رضا برای اسمعیل، صبر برای ایوب، پشمینه پوشی برای موسی، جهانگردی برای عیسی و فقر( نخواستن) برای محمد.و قال الذی اشتریه من مصر... اکرمی مثواه...او نتخذه ولدا. یوسف/۲۱عزیز مصر چون یوسف را بخرید، به زلیخا گفت: این غلام را بزرگ دار که ما را بکار آید و فرزندی را بشاید. خانه جداگانه بیاراستند و فرشهای گرانمایه افکندند، یوسف بسان زاهدان به روزه و نماز مشغول بود و در فراق یعقوب غریبوار روز به سر میبرد.تا روزی بر در سرای نشسته بود، مردی را دید بر شتری نشسته و صحف ابراهیم همیخواند، یوسف چون آواز عبرانی شنید از جای برجست و پرسید از کجایی؟ گفت: از کنعانم. پرسید ای کنعانی از پیغمبر شما چه خبر داری؟ گفت: حدیث پیغمبر مپرس که هر که بشنود غمگین شود!ماها! به کدام آسمانت جویمسروا! به کدام بوستانت جویمیوسف چندان بگریست که بیتاب شد بیفتاد و از هوش برفت، یوسف به هوش بازآمد، مرد رفته بود، دردش بر درد زیادت شد واندوه فزود، که پیغامی به پدر نداد تا این پیر پردرد را دلجویی و تسلی باشد.آری! این درد بر درد چرا؟ و حسرت بر حسرت از کجا؟ آری، تا عاشق دلخسته بداند که آن بلا، قضاست، هرچند نه بر وفق اختیار و رضاست! سوخته را باز سوختن کی رواست؟!آری! همچنان که آتش، خرقهای سوخته خواهد تا ببفروزد، درد فراق هم دلسوختهای خواهد تا با وی درسازد!هر درد که ز, ...ادامه مطلب
وصف ادبی از مسجد - کلیسا ایاصوفیهبیشتر از آنکه ساختمان باشد، کوه بود. پرهیب عظیم ایاصوفیه که در میان باران میدرخشید انگار برای خود شهری است. گنبد مرکزیاش -بینهایت وسیع و با نوارهای نقرهای- انگار بر پشتهای از ساختمانهای گنبددار تکیه زده بود که دورتادورش حلقه زده بودند. چهار مناره بلند - هر کدام با بک بالکن و یک سرمناره نقرهای- خاکسنری‐ از گوشه ساختمان قد کشیده بودند و چنان دور از گنبد مرکزی بودند که میشد آنها را از بخشی از یک ساختمان مجزا دانست.(ص۵۸۲)چشمگیرتر از همه مریم عذرا و عیسای کودک که به پایین و به محراب نگاه میکردند. در نزدیکی آن پلکانی قد میکشید که به سکوی خطابه منتهی میشد، شبیه همانهایی که واعظان مسیحی از پشت آن سخن میگفتند، اما در زبان ترکی به آن محفل موذن میگویند... مسجدها و کاندرالها به طرز عجیبی به هم شباهت دارند. سنتهای غرب و شرق اونقدر که خیال میکنید متفاوت نیستند!(،ص۵۹۹)دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
فلسفه بنای ایاصوفیهاندازه فوق العاده ایاصوفیه، مانند همه عبادتگاههای بزرگ دیگر، دو منظور داشتT یک آنکه نشانهای بود از مشقتی که انسان حاضر بود بکشد تا به خداوند احترام بگذاردT دو آنکه چنین عظمتی مومنان را تکان میداد و حیران میکرد. کسانی که واردش میشدند احساس خردی میکردند و انانیتشان از میان میرفت و وجود دنیوی و اهمیت ماوراییشان همچون غباری ناچیز در برابر خدا مینمود.... ذرهای در دستان خالق.تا انسان هیچ نشود، خداوند هیچ به او عطا نمیکند. مارتین لوتر در قرن شانزدهم این جمله را گفته بود، اما این جمله از زمان نخستین نمونههای معماری مذهبی، بخشی از ذهن معماران بود. ص ۵۹۷دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب
مقایسه معماری اسلامی با مسیحی "لنگدان" یادش افتاد زمانی که این بنا به مسجد مبدل شد، تمام شمایل مسیحی آن را با دوغاب سفید پوشاندند. مرمت و بازنمایی نمادهای مسیحی در کنار نمادهای اسلامی تاثیری چشمنواز و مسحور کننده آفریده بود.سنت مسیحی به ترسیم خدایان و قدیسان روی خوش نشان میداد، اما اسلام بر خوشنویسی و الگوهای هندسی متمرکز بود تا زیباییهای جهان خدا را نشان دهد. سنت اسلامی بر این اعتقاد بود که تنها خدا خالق حیات است و از این رو انسان در جایگاهی نیست که تصاویر زنده خلق کند، نه انسان و نه حتی حیوانات.لنگدان یک بار سعی کرده بود این مفهوم را به دانشجویانش توضیح دهد: برای مثال میکلآنژ هنر اسلامی هرگز صورت خدا رو بر سقف هیج جایی نقاشی نمیکرد، بلکه نام خدا رو کتابت میکرد.هم مسیحیت و هم اسلام کلمه محور هستند، در سنت مسیحی، کلمه در کتاب انجیل یوحنا جسمیت پیدا میکنه "و کلمه جسم گردبد و میان ما ساکن شد" به همین خاطر توصیف کلمه به صورت انسانی مجاز و پذیرفتنی بود، اما در سنت اسلامی کلمه جسمیت پیدا نمیکنه ... به عبارتی به شکل تحریر اسامی مقدسان مسلمان....یکی از دانشجویان: مسیحیت صورت رو میپسنده، اسلام کلمه رو. ص ۵۹۸دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح بخوانید, ...ادامه مطلب