ملت عشق ۷
کیمیا و عروسی با شمس
کیمیا: تنها با گوهر؛ همسر مرحوم رومی حرفهای دلم را درمیان میگذارم.اسمش را روح هم نمیگذارم.خیالآلود و نامانوس نیست. از وقتی به این خانه آمدهام، مثل جوی آبی ملایم اطراف من میگردد. ص ۳۴۳
بحث و جدال بر سر موضوعی به عمق و ظرافت عشق به تلاشی عبث برای مقابله با بادی توفنده میماند. میتوانی شاهد خسارتی باشی که از باد وارد میشود، اما نمیتوانی جلوی آن را بگیری. ص ۳۴۷
شمس شب عروسی با کیمیا: به حیاط رفتم به ترانه قدیمی آناتولیایی گوش سپردم. اهل تصوف مرگ را عروسی میدانند و روزی که میمیرند یگانگی خود را با خداوند جشن میگیرند. زنان نیز عروسی را به مرگ پیوند میزنند، هر چند با انگیزهای یکسره متفاوت.زنان حتی وقتی با خرسندی هم تن به ازدواج میدهند، باز هم موجی از اندوه بر آنان سایه میاندازد. در شامگاه عروسی سوگی به پا میشود برای باکرهای که الساعه بانوی خانهای میشود، مادر میشود.
...گفتم: تو زیبایی.گفت: حالا همسر تو هستم، به قالی خوشنقش کف اتاق اشاره کرد، گویا کیمیا رویاهایش را بافته بود.دوباره بر او بوسه زدم، هرم لبانش موجهای خواهش را در بند بند وجودم بر میانگیختن، بوی یاس و گلهای وحشی میداد.کنارش نشستم میخواستم با او یکی شوم.چون گلی بارانخورده میشکفت...عقب کشیدم، معذرت میخوام کیمیا نمیتونم، باید برم... مردی چون من هرگز نباید ازدواج میکرد. نیاز مفرطی حس میکردم که فرار کنم از همه چیز، نه از این خانه، از این پیوند، از این شهر بلکه از جسمی که به من عطا شده بود نیز میخواستم بگریزم...ص ۳۵۱- ۳۵۳
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 49 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1402 ساعت: 17:13