چو بر گنج لیلی کشیدم حصار
دگر گوهری کردم آنجا نثار
کنون نیز چون شد عروسی بسر
به رضوان سپردم عروسی دگر
ندانم که با داغ چندین عروس
چگونه کنم قصه روم و روس
به ار نارم اندوه پیشینه پیش
بدین داستان خوش کنم وقت* خویش(اسکندر نامه)
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت از این کاخ دلافروز
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری
به وقت* خوشدلی چون شمع پرتاب
دهن پر خنده داری دیده پر آب(خسرو و شیرین)
جهان دیو است و وقت* دیو بستن
به خوشخویی توان زین دیو رستن
مکن دوزخ به خود بر خوی بد را
بهشت دیگران کن خوی خود را
چو دارد خوی تو مردمسرشتی
هم اینجا و هم آنجا در بهشتی(خسرو و شیرین)
درع تو به زیر چرخ گردان
بس باد دعای نیکمردان
حرز تو به وقت* شادکامی
بس باشد همت نظامی(لیلی و مجنون)
غمزه میگفت وقت* بازی توست
هان که دولت به کار سازی توست
خنده میداد دل که وقت خوش* است
بوسه بستان که یار نازکش است
چون که بر گنج بوسه بارم داد
من یکی خواستم هزارم داد
گرم گشتم چنانکه گردد مست
یار در دست و رفته کار از دست(هفت پیکر)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۲/۰۹/۲۷ ساعت ۵:۴۴ ب.ظ توسط مهدی صحافیان |
آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4sahafianf بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت: 17:30