آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri

متن مرتبط با «دفتر» در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri نوشته شده است

دفتر دوم شعر سپید " روشنای حضور"

  • سماع در سماء دیشب وضو گرفتیو ستاره ها را برایم شستی من محو نماز آنها شدم ستارگان برایم می رقصیدندLe samā' dans le ciel hier soir, tu a fait tes ablutions et, tu as lavé les étoiles pour moi moi, j'ai , ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی 13 حکایت امیر خردمند و مردی که در حال خواب ماری در دهانش رفت

  • عاقلی بر اسب می آمد سوار در دهان خفته می رفت ماربرد او را زخم آن دبوس سختزو گریزان تا به زیر یک درختسیب پوسیده بسی بد ریخته گفت ازین خور ای به درد آویخته1883امیر خردمند وقتی صحنه رفتن مار در دهان مرد را مشاهده کرد، با گرز او را از خواب بیدار کرد.مرد پا به فرار گذاشت تا زیردرخت سیب، بعد او را مجبور کرد که از سیب های پوسیده بخورد.بانگ می زد کای امیر آخر چراقصد من کردی چه کردم من تو راهر زمان می گفت او نفرین نو اوش می زد کاندرین صحرا بدومرد از ماری که درونش رفته بود بود آگاهی نداشت و امیر را ناسزا می گفت.اما پس از مدتی مار سیاه با همه آنچه خورده بود از دهانش بیرون آمد.مرد در مقابل امیر نیک  خواه به سجده در آمد.مصطفی فرمود گر گویم به راستشرح آن دشمن که در جان شماستزهره های پر دلان هم بر دردنه رود ره نه غم کاری خورد1912تمثیل:نفس آدمی ماری است که در خواب  دنیا درون ما جا خوش کرده است.تازیانه های خداوندی برای رهایی از آن است و اگر شرح آن مار را بازگو کند آدمی از ترس قادر به هیچ کاری نخواهد بود.@arameshsahafian, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی14 حکایت شیخ احمد خضرویه و کودک حلوا فروش1

  • بود شیخی دایما او وام داراز جوانمردی که بود آن نامدارده هزاران وام کردی از مهانخرج کردی بر فقیران جهاندرویش عارف قرض می کرد و برای فقیران خرج می کرد.زمانی که عمرش به پایان رسید، طلبکاران برای گرفتن طلب خود؛ دورش جمع شدند.شیخ گفت این بدگمانان را نگر نیست حق را چارصد دینار زرکودکی حلوا ز بیرون بانگ زدلاف حلوا بر امید دانگ زددرویش عارف بر بدگمانی آنان می خندید که خداوند چهارصد دینار طلا ندارد؟!در این میان کودکی حلوا می فروخت.عارف دستور داد تا حلواهای کودک رابخرند  به طلبکاران بدهند.نیم دینار هم طلب کودک اضافه شد و درویش پولی نداشت.کودک طبق را بر زمین زد و گریه می کرد که استادم مرا می کشد.طلبکاران گفتند مال ما را خوردی ، چرا حق این کودک بیچاره را می خوری....@arameshsahafian, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 32 تبسم شیرین و رمز آمیز پیامبر(ص)به اسیران

  • پیامبر گروهی از اسیران (جنگ بدر) را می دید که دست بسته می بردند.و پیامبر رحمت؛ این جان عاشق انسانها تبسم می کرد و به اسیران می خندید.اسیران با خور می گفتند چگونه است که از اسارت ما خوشحال است؟!پیامبر که گویا سخن پنهانی آنها را شنیده فرمود: در شگفتم از گروهی که آنها را با زنجیر به سوی بهشت می برند.زاویه دید ؛گونیای اندیشه:به یک جنگ از زوایای مختلف می شود نگاه کرد.و این یک نگرش ممتاز است بر مبنای اص,ادامه,دریافتهای,دفتر,مثنوی,تبسم,شیرین,آمیز,پیامبرصبه,اسیران ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 33 تبسم شیرین و رمز آمیز پیامبر (ص)به اسیران 2

  • آنچنان شادند در ذل و تلفهمچو ما در وقت اقبال و شرفاسیران با خود می گفتند قبلا که پیامبر از ما شکست می خورد هم همین گونه شاد بود.آن یکی گفت ار چنان است آن ندیدچون بخندید او که ما را بسته دیدچرت رحمت همه جهان ها و هستی ها به اسارت ما می خندد؟!گرچه نشنید آن موکل آن سخن رفت در گوشی که آن بد من لدنبوی پیراهان یوسف را ندید آنکه حافظ بود و یعقوبش کشید 4529تعحب و اعتراض اسیران را نگهبانان نشنیدند اما جان ,ادامه,دریافتهای,دفتر,مثنوی,تبسم,شیرین,آمیز,پیامبر,اسیران ...ادامه مطلب

  • دریافت های دفتر دوم مثنوی1 سرآغاز دفتر در عشق

  • دیباچه در سر تاخیر مثنوی عشق محبت بی حساب است جهت آن گفته اند که صفت حق است به حقیقت و نسبت او(عشق) به بنده مجاز است."یحبهم" تمام است "بحبونه" کدام است؟!مولانا در دریافتی جدید از عشق ؛عشق حقیقی را صفت خداوند می داند که او محبت کامل دارد و نسبت آن به غیر مجازی است.مدتی این مثنوی تاخیر شدمهلتی بایست تا خون شیر شد1این دفتر نیز مانند دفتر های دیگر با یاد حسام الدين چلبی آغاز می شود که مولانا شمس را در,دریافت,دفتر,مثنوی,سرآغاز,دفتر ...ادامه مطلب

  • دریافت های دفتر دوم مثنوی 2 پیوند آینه مومن (یار) و آینه کلی

  • گفتم ای دل آینه کلی بجورو به دریا، کار بر ناید به جومومن چون آیینه پاکی است اما برای شروع در مشاهده جهان معنوی است.مانند جوی محدود است.پس از آن به سراغ ولی خداوند برو که آیینه کلی است و چون دریا وسیع است.(ولایت شمسیه و قمریه هم گفته اند.مومن چون ماه و "ولی" چون خورشید است.)دیده تو چون دلم را دیده شدشد دل نادیده غرق دیده شد99در وصف حسام الدین (آینه شمس):وقتی چشم جان تو به جان و دل من رسید،دارای چشم,دریافت,دفتر,مثنوی,پیوند,آینه,مومن,آینه ...ادامه مطلب

  • دریافتهای دفتر دوم مثنوی 3 جستجوی هلال ماه رمضان از شوق بندگی و خیال پیرمردی در دیدن هلال

  • مردم از پیر و جوان در زمان عمر ( خلیفه دوم مسلمانان) برای دیدن هلال ماه رمضان بالای کوهی رفته بودند.ناگهان با کمال تعجب پیر مردی گفت این هلال ماه است.همه نگاه کردند هلالی ندیدند."عمر" جلو رفت دید تار سفید ابروی پیرمرد پایین افتاده؛ باعث این خیال شده است و موی ابروی او را راست کرد.چون که مویی کژ شد او را راه زدتا به دعوی لاف دید ماه زد119وقتی یک موی او ناراست شد؛ این ناراستی راهزن او شد.موی کژ چون ,دریافتهای,دفتر,مثنوی,جستجوی,هلال,رمضان,بندگی,خیال,پیرمردی,دیدن,هلال ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 28 حکایت درویشی که در زمان داود ع روزی بی زحمت می خواست 1

  • درویشی سالها در بر روی خود بسته و از خداوند روزی بی زحمت می خواست و به درگاه خداوند بدون توجه به مسخره کردن های مردم دعا می کرد.ناگهان یک روز در حالی که غرق دعا بود،گاوی به خانه او آمد و با ضربات شاخش در را شکست.درویش بی درنگ آن گاو را سر برید و آن را موهبت خداوند می دانست.صاحب گاو به پیش داود نبی شکایت برد .درویش گفت :مدت هفت سال از خداوند روزی بی زحمت می خواستم و اینک دعایم پذیرفته شد و به شکرانه آن گاو را ذبح کردم.صاحب گاو از این جواب سربالا خشمگین شد و از داود ع خواست تا خسارت گاو را از او بستاند.داود پس از شنیدن سخنان هر دو طرف در محراب خلوت کرد و پس از دریافت وحی حکم خداوند رابه صاحب گاو,ادامه,دریافتهای,دفتر,سوم,مثنوی,حکایت,درویشی,زمان,داود,روزی,زحمت,خواست ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 18

  • حکایت آن درویش که در کوه خلوت کرده بود و خواراکش از درختان انار و گلابی بود2مدتی بر نذر خود بودش وفاتا در آمد امتحانات قضا 1637زین سبب فرمود استثنا کتیدگر خدا خواهد به پیمان بر زنیدرمز ان شاءالله گفتن این است که قبل از هر تصمیمی باید با اندیشه گفته شود.در حدیث آمد که دل همچون پری ستدر بیابانی اسیر ص, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 19

  • حکایت کرامات "دقوقی"دقوقی عارف رسیده به حقایق و دریافتها،پیوسته در سفر بود به طوری که دو روز در یک مکان نبود.او با شوقی آتشین در جستجوی اولیای خداوند بود.پس از سالها سرگردانی و تشنگی،به ساحلی می رسد. در کرانه شگفت انگیز آن دریا، هفت شمع فروزان بود گه روشنایی شگفت انگیزی داشت و شعله شمعها به آسمان پر, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 20

  • حکایت دقوقی و کراماتش 2در این تمثیل پر رمز وراز، زیباترین مباحث سلوک بیان می شود :-اتحاد نوری اولیا در یکی شدن نور های هفت گانه و درخت ها تمثیل شده است.-تجلی حق در لباس خلق-تسلیم در برابر خداوند-فهم توانایی، بینایی و مهربانی خداوند، آنجا که دقوقی برای غرق شدگان دعا می کند یعنی از خداوند سبقت گرفته ا, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 21 حکایت دقوقی و کراماتش 3

  • همچو داودم نود نعجه مراستطمع در نعجه حریفم هم بخاست 1954تمثیل دیگر برای تمامیت خواه بودن عشق و شوق دقوقی برای ملاقات اولیا ،داستان داود نبی است که در آیه 23 سوره ص آمده است که داود نود ونه زن داشت اما چشمش به زنی بی نهایت زیبا به نام اوریا می افتد و او را نیز به عقد خود در می آورد (در حالی که خواستگ, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی22

  • حکایت دقوقی و کراماتش 4هفت شمع اندر نظر شد هفت مردنورشان می شد به سقف لاژورد2001دقوقی هفت نور دید که در اصل یکی بودند.باز در کمال تعجب دید آن نورها، هفت مرد هستند.باز هر بک مرد شد شکل درختچشمم از سبزی ایشان نیکبخت باز در نظر هفت مرد تبدیل به هفت درخت پر برگ و میوه شد. بیخشان از شاخ خندان روی ترعقل ا, ...ادامه مطلب

  • ادامه دریافتهای مثنوی دفتر سوم 24 حکایت دقوقی و کراماتش 6

  • چونکه با تکبیرها مقرون شدندهمچو قربان از جهان بیرون شدندمعنی تکبیر این است ای امامکای خدا پیش تو ما قربان شدیموقت ذبح الله اکبر می کنیهمچنین در ذبح نفس کشتنیتمثیل الله اکبر نماز به کشتن نفس.و بیرون رفتن از این جهان به وسیله نمازی که با قربانی شدن آغاز شود.تن چو اسماعیل و جان همچون خلیلکرد جان تکبیر , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها