ادامه دریافتهای دفتر سوم مثنوی 28 حکایت درویشی که در زمان داود ع روزی بی زحمت می خواست 1

ساخت وبلاگ

درویشی سالها در بر روی خود بسته و از خداوند روزی بی زحمت می خواست و به درگاه خداوند بدون توجه به مسخره کردن های مردم دعا می کرد.

ناگهان یک روز در حالی که غرق دعا بود،گاوی به خانه او آمد و با ضربات شاخش در را شکست.درویش بی درنگ آن گاو را سر برید و آن را موهبت خداوند می دانست.
صاحب گاو به پیش داود نبی شکایت برد .
درویش گفت :مدت هفت سال از خداوند روزی بی زحمت می خواستم و اینک دعایم پذیرفته شد و به شکرانه آن گاو را ذبح کردم.
صاحب گاو از این جواب سربالا خشمگین شد و از داود ع خواست تا خسارت گاو را از او بستاند.
داود پس از شنیدن سخنان هر دو طرف در محراب خلوت کرد و پس از دریافت وحی حکم خداوند رابه صاحب گاو اعلام کرد :
حق با درویش است و تو باید تمام اموالت را نیز به او بدهی.
صاحب گاو و مردم این داوری را ناعادلانه می دانستند.
در اینجا داود حقیقت را افشا کرد :
 مردم با داود  به صحرا رفتند ،به درخت پر باری رسیدند .داود ع گفت:
این ستمکار پدر درویش را کشته و اموالش را برداشته است.این راز پوشیده مانده بود اما حرص و طمع او سبب رسوایی او شد.
این مرد پدر درویش را با کارد می کشد و چون عجله داشته کارد را با او دفن می کند.مردم زمین را حفر می کنند و حقیقت کشف می شود و مرد ستمکار حریص قصاص می شود.
تمثیلات عرفانی :بایستگی اصرار در دعا.
نور حقیقت خاموش نمی شود.
تمثیلی زیبا در مورد نفس آدمی.
@arameshsahafian

آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri...
ما را در سایت آرامش و پرواز روح Relax and Flying Spiri دنبال می کنید

برچسب : ادامه,دریافتهای,دفتر,سوم,مثنوی,حکایت,درویشی,زمان,داود,روزی,زحمت,خواست, نویسنده : 4sahafianf بازدید : 187 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:22